ا
P4
ویو ا.ت
تقریبا ساعت ۷ بود همه ی کارا رو انجام دادم که اسو رو درحال اومدن طرفم دیدم
اسو:ارباب کارت داره
ا.ت:ب.بله
اسو:حواست باشه
ا.ت:چشم
after 2 min
به سمت اتاق رفتم استرس تمام وجودمو گرفته بود ولی مادرم پدرم درزدم
جین:بیا
وارد اتاقش شدم
اتاقش پر از مدارک بود به سرم زد اینجارو بگردم که با صدای جین به خودم اومدم
جین:اروم اروم به طرفش رفتم و صورتشو گرفت..شب منتظرتم لباساتم امادس
ا.ت:چ.چشم
جین:برو بیرون
after 3h
ویو ا.ت
لباسی که بهم دادن رو پوشیدم..منتظر موندم که اسو اومد
اسو: ارباب منتظره برو
ا.ت: چشمی گفتم و دم در اتاقش ایستادم حس ترس و تنفر رو باهم داشتم به هر حال ..در زدم که بعد مکثی گفت برم داخل
...
ویو جین
اومد داخل اتاق ..پشت میز کارم نشسته بودم خیلی ساکت بود و داشت آروم اتاقمو نگاه میکرد
از روی صندلیم بلند شدم و به طرفش رفتم
دستامو دو طرف بدنش گذاشتم ..فاصلمونو کم کردم
ا.ت : انقدر اومد جلو که نفساش مستقیم میخورد به پوستم ..نگاهش کردم که دیدم داره بدنمو دید میزنه ..گونه هام رنگ گرفت که گفت
جین : با دستام سرشو بالا آوردم ' کم کم لب..امو روی لب..اش گذاشتم بوسه ی آرومی بود ..جدا شدیم و بهش گفتم :
بهتره همکاری کنی
ا.ت : با اینکه سخت بود برام اما اینبار خودم بوسه رو شروع کردم ..حرارت لب..اش باعث میشد تپش قلب بگیرم
کم کم سرعتشو بالا برد بعد چند مین لب..اشو جدا کرد و زبونشو از گردنم تا سی..نه هام کشید
جین : هوم تو باعث میشی نتونم ازت دست بکشم دختر
کم کم لباسای توریشو کشیدم پایین ..لباسامو در آوردم الان با یه باکسر جلوش بودم
شروع کردم گردنشو م..ک زدم جوری که مطمئن بودم جاشون تا چند روش باقی میمونه ..بعدش به طرف سی..نه هاش رفتم و تو دستم گرفتم و بازم بوسه رو شروع کردم'
ا.ت : یهو آهی از بین لبام خارج شد که جدی تر شد
هولم داد به سمت تخت و روم خیمه زد ..میتونستم دیک متورمشو حس کنم
جین : همینطور که میبوسیدمش دوتا از انگشت هامو واردش کردم و تکون دادم ..لب..امو فاصله دادم تا ناله هاشو بشنوم
ناله های هاتش که ترکیبی از درد و لذت بود باعث میشد نتونم از راند دوم بگذرم
ا.ت : با وارد شدن یهویی انگشتاش داخلم هینی کشیدم که کم کم ناله هایی که کنترلش دست من نبود شروع شد
یهو بلند شد ..منو پایین تخت گذاشت و باکسرشو در اورد و گفت ..
جین : خوب سا..ک بزن بیب
ا.ت : سرمو بردم جلو و کلاهک دی..کشو تو دهنم کردم که یهو
جین : سرشو گرفتم و کل حجم دی..کم رو بردم تو دهنش
ا.ت : خواستم درش بیارم ولی با دستاش مانع شده بود
جین:بلندش کردم و گذاشتمش روی تخت*
after 3h
ویو ا.ت
با درد شدیدی از خواب بلند شدم نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم ساعت ۴ صبح بود
چشممو چرخوندم که با جین که بدون لباس خوابیده بود افتاد
با به یاد اوردن اتفاقات دیشب عصبی شدم
از تخت پایین اومدم که به سمت در برم
یهو...
با به یاد اوردن اتفاقات دیشب عصبی شدم از تخت پایین اومدم که به سمت در برم
یهو دستم کشیده شد
جین:کجا؟
ا.ت:چ.چیزه..من میخواستم برم...عای
جین:ح.حالت خوبه؟
ا.ت:زیر شکمم درد میکنه .. گریه*
جین:برد استایل بغلش کردم و بردمش سمت تخت..صبر کن الان میام
after 5 min
ا.ت:در اتاق باز شد جین با یه بسته قرص و کیسه آب گرم اومد داخل
جین:این قرصو بخور
ا.ت:ممنونم..بعد از خوردن قرص اروم شروع کرد به ماساژ دادن شکمم نمیدونم این ادمچرا انقدر مهربونه؟این همونیه که خانوادمو کشت من نباید خام مهربونیش بشم
جین:نمیدونم چرا یه حس خاصی نسبت به این دختر داشتم اره من داشتم کمکش میکردم
به خودم اومدم دیدم مثل یه بچه خوابش برده
بوسه ای روی پیشونیش زدم و از اتاق بیرون رفتم
جین:لی
لی:بله ارباب(لی بادیگارده جین هستش)
جین:با اسو بگو توی اتاق کارم منتظرشم
لی:چشم ارباب
ویو اسو
اسو:اه لعنتی یعنیی هیچ نشونه ای از این دختر نیست؟
دیگه داشتم دیوونه میشم
در اتاق زده شد
درو باز کردم لی بود
لی:خانم ارباب منتظرتونن
اسو:اوکی
ادامهً....
ویو ا.ت
تقریبا ساعت ۷ بود همه ی کارا رو انجام دادم که اسو رو درحال اومدن طرفم دیدم
اسو:ارباب کارت داره
ا.ت:ب.بله
اسو:حواست باشه
ا.ت:چشم
after 2 min
به سمت اتاق رفتم استرس تمام وجودمو گرفته بود ولی مادرم پدرم درزدم
جین:بیا
وارد اتاقش شدم
اتاقش پر از مدارک بود به سرم زد اینجارو بگردم که با صدای جین به خودم اومدم
جین:اروم اروم به طرفش رفتم و صورتشو گرفت..شب منتظرتم لباساتم امادس
ا.ت:چ.چشم
جین:برو بیرون
after 3h
ویو ا.ت
لباسی که بهم دادن رو پوشیدم..منتظر موندم که اسو اومد
اسو: ارباب منتظره برو
ا.ت: چشمی گفتم و دم در اتاقش ایستادم حس ترس و تنفر رو باهم داشتم به هر حال ..در زدم که بعد مکثی گفت برم داخل
...
ویو جین
اومد داخل اتاق ..پشت میز کارم نشسته بودم خیلی ساکت بود و داشت آروم اتاقمو نگاه میکرد
از روی صندلیم بلند شدم و به طرفش رفتم
دستامو دو طرف بدنش گذاشتم ..فاصلمونو کم کردم
ا.ت : انقدر اومد جلو که نفساش مستقیم میخورد به پوستم ..نگاهش کردم که دیدم داره بدنمو دید میزنه ..گونه هام رنگ گرفت که گفت
جین : با دستام سرشو بالا آوردم ' کم کم لب..امو روی لب..اش گذاشتم بوسه ی آرومی بود ..جدا شدیم و بهش گفتم :
بهتره همکاری کنی
ا.ت : با اینکه سخت بود برام اما اینبار خودم بوسه رو شروع کردم ..حرارت لب..اش باعث میشد تپش قلب بگیرم
کم کم سرعتشو بالا برد بعد چند مین لب..اشو جدا کرد و زبونشو از گردنم تا سی..نه هام کشید
جین : هوم تو باعث میشی نتونم ازت دست بکشم دختر
کم کم لباسای توریشو کشیدم پایین ..لباسامو در آوردم الان با یه باکسر جلوش بودم
شروع کردم گردنشو م..ک زدم جوری که مطمئن بودم جاشون تا چند روش باقی میمونه ..بعدش به طرف سی..نه هاش رفتم و تو دستم گرفتم و بازم بوسه رو شروع کردم'
ا.ت : یهو آهی از بین لبام خارج شد که جدی تر شد
هولم داد به سمت تخت و روم خیمه زد ..میتونستم دیک متورمشو حس کنم
جین : همینطور که میبوسیدمش دوتا از انگشت هامو واردش کردم و تکون دادم ..لب..امو فاصله دادم تا ناله هاشو بشنوم
ناله های هاتش که ترکیبی از درد و لذت بود باعث میشد نتونم از راند دوم بگذرم
ا.ت : با وارد شدن یهویی انگشتاش داخلم هینی کشیدم که کم کم ناله هایی که کنترلش دست من نبود شروع شد
یهو بلند شد ..منو پایین تخت گذاشت و باکسرشو در اورد و گفت ..
جین : خوب سا..ک بزن بیب
ا.ت : سرمو بردم جلو و کلاهک دی..کشو تو دهنم کردم که یهو
جین : سرشو گرفتم و کل حجم دی..کم رو بردم تو دهنش
ا.ت : خواستم درش بیارم ولی با دستاش مانع شده بود
جین:بلندش کردم و گذاشتمش روی تخت*
after 3h
ویو ا.ت
با درد شدیدی از خواب بلند شدم نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم ساعت ۴ صبح بود
چشممو چرخوندم که با جین که بدون لباس خوابیده بود افتاد
با به یاد اوردن اتفاقات دیشب عصبی شدم
از تخت پایین اومدم که به سمت در برم
یهو...
با به یاد اوردن اتفاقات دیشب عصبی شدم از تخت پایین اومدم که به سمت در برم
یهو دستم کشیده شد
جین:کجا؟
ا.ت:چ.چیزه..من میخواستم برم...عای
جین:ح.حالت خوبه؟
ا.ت:زیر شکمم درد میکنه .. گریه*
جین:برد استایل بغلش کردم و بردمش سمت تخت..صبر کن الان میام
after 5 min
ا.ت:در اتاق باز شد جین با یه بسته قرص و کیسه آب گرم اومد داخل
جین:این قرصو بخور
ا.ت:ممنونم..بعد از خوردن قرص اروم شروع کرد به ماساژ دادن شکمم نمیدونم این ادمچرا انقدر مهربونه؟این همونیه که خانوادمو کشت من نباید خام مهربونیش بشم
جین:نمیدونم چرا یه حس خاصی نسبت به این دختر داشتم اره من داشتم کمکش میکردم
به خودم اومدم دیدم مثل یه بچه خوابش برده
بوسه ای روی پیشونیش زدم و از اتاق بیرون رفتم
جین:لی
لی:بله ارباب(لی بادیگارده جین هستش)
جین:با اسو بگو توی اتاق کارم منتظرشم
لی:چشم ارباب
ویو اسو
اسو:اه لعنتی یعنیی هیچ نشونه ای از این دختر نیست؟
دیگه داشتم دیوونه میشم
در اتاق زده شد
درو باز کردم لی بود
لی:خانم ارباب منتظرتونن
اسو:اوکی
ادامهً....
۱.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.