تصادف شیرین قسمت پانزدهمبودیمتا الان که ما بیشتر بود

تصادف شیرین قسمت پانزدهم:۹-۸بودیم،تا الان که ما بیشتر بودیم،آتوسا سرویسی زد که اوت شد،حالا۹-۹شدیم،اونا شروع کردن،منم یه اسپک زدم که خرد وسط پای گلسا!اونم با بغض سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد...منم به چشمای سبز رنگش خیره شده بود،تند تند نفس می کشیدم،که سریع اخمامو کشیدم تو هم و رو به امیر و مهران گفتم:چیکار کنیم؟ که گلسا گفت:وای!نندازین منو؟! امیر درحالی که با شیطنت بهش نگاه می کرد گفت:یه درصد فکر کن نندازیمت! بهم اشاره کرد،ولی نمی دونم چرا نمی تونستم...پوفی کشیدم و گفتم:بیخیال بابا!الان سرما می خوره حوصله مریض داری نداریم! همه اعتراض کردن،پانیذ گفت:حالا اگه ما بودیم با کله قبول می کردا! گفتم:چه ربطی داشت؟ ابروهاشو بالا انداخت و گفت:چمیدونم والله! برای اینکه فکر چرت نکنن رو به امیر گفتم:بزن بریم داداش! گلسا هم جیغ کشید و فرار کرد،شالش از سرش افتاد،موهاش رو با یه کلیپس جمع کرده بود که اونم بخاطر دویدن و تکون خوردن باز شد،موهای قهوه‌ای رنگش تو باد تکون می خورد و به هر سمت پرت می شد...اخم هام بیشتر درهم کشیدم و خواستم چشم ازش بگیرم،ولی...نه آرمان!ولی نداریم!چشم هام رو از موهاش گرفتم و سرعتم رو بیشتر کردم،بااینکه دختر بود ولی خیلی خوب و تند می دوید!بلاخره تونستیم بگیریمش،داشت قهقهه میزد و وسط خنده میگفت:جا...اا...ن...م...من....نه....و.ا....ی....خخخخخخخ!واااای! دلش رو‌گرفته بود و‌می خندید،امیر هم به خنده اون می خندید...تونست راضیمون کنه نندازیمش،که گفتم:تو که جربزشو نداشتی قبول کردی که بازی مارو خراب کنی! با اخم رو بهم گفت:فکر نمی کنم به شما ربطی داشته باشه،در ضمن،خودتون تا همین چند دقیقه پیش داشتین میزدین زیرش! و پشت و چشمی نازک کرد و با قدم های بلندومحکم رفت پیش بقیه‌‌‌‌...
ادامه در : telegram.me/Roman_Atena
دیدگاه ها (۱)

تصادف شیرین قسمت شانزدهم:خسته و کوفته روی شن ها نشسته بودیم ...

تولد مای فرند 👧 👩

رمان تصادف شیرین قسمت چهاردهم:سیگار بعدی رو روشن و غرق گذشته...

تصادف شیرین قسمت سیزدهم:مثل همیشه بدون توجه به اطرافم وارد خ...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط