رمان تصادف شیرین قسمت چهاردهمسیگار بعدی رو روشن و غرق گذ
رمان تصادف شیرین قسمت چهاردهم:سیگار بعدی رو روشن و غرق گذشته نسبتا شومم بودم که با پس گردنی امیر به خودم اومدم...پاشدم و خواستم بزنم پس گردنش که گفت:نه نه نه نه!جان من! خندیدم و سرم رو تکون دادم و چیزی نگفتم...
دو گروه شدیم،من،امیر،آتوسا،مهران تو یه گروه،و گلسا،پانیذ آرسین و مهدی یه گروه دیگه بودن...سرویس زدم و بازی شروع شد...همه داشتن با تمام قوا بازی می کردن که یهو امیر گفت:آقا وایسین!علاف کردین مارو؟بابا شرطیش کنین! گفتم:زرزر نکن امیر،بازیتو بکن... ولی قبول نکرد و انقدر اسرار کرد که بلاخره راضی شدیم شرطی بشه،داشتیم به این فکر می کردیم که چه شرطی بزاریم،که بافکری که به ذهنم رسید تو هوا بشکنی زدم و گفتم:یافتم!از هر گروه یه نفرو می کنیم،اگه اون گروه باخت،اون فردو پرت می کنیم تو آب!ازاین گروه هم من! گلسا با هیجان گفت:ازاین گروه هم من! نمی دونم چرا،ولی دوست نداشتم قبول کنم...ولی هیچی نگفتم و با موافقت بقیه به بازی ادامه دادیم،هرگروهی که ۱۰تا گل بزنه برندست...
دو گروه شدیم،من،امیر،آتوسا،مهران تو یه گروه،و گلسا،پانیذ آرسین و مهدی یه گروه دیگه بودن...سرویس زدم و بازی شروع شد...همه داشتن با تمام قوا بازی می کردن که یهو امیر گفت:آقا وایسین!علاف کردین مارو؟بابا شرطیش کنین! گفتم:زرزر نکن امیر،بازیتو بکن... ولی قبول نکرد و انقدر اسرار کرد که بلاخره راضی شدیم شرطی بشه،داشتیم به این فکر می کردیم که چه شرطی بزاریم،که بافکری که به ذهنم رسید تو هوا بشکنی زدم و گفتم:یافتم!از هر گروه یه نفرو می کنیم،اگه اون گروه باخت،اون فردو پرت می کنیم تو آب!ازاین گروه هم من! گلسا با هیجان گفت:ازاین گروه هم من! نمی دونم چرا،ولی دوست نداشتم قبول کنم...ولی هیچی نگفتم و با موافقت بقیه به بازی ادامه دادیم،هرگروهی که ۱۰تا گل بزنه برندست...
- ۲.۲k
- ۲۱ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط