ویو صبح ات

𝚙𝟷𝟷
ویو صبح ات
از خواب بیدار شدم ساعت6:30 صبح بود دیدم کوک خوابه گفتم
ات:بیدار شو کوک
کوک:😴
ات:کوککککککک*داد* دانشگاه دیر شد
کوک:بیدارم بیدارم ساعت چنده
ات:۶:۴۵
کوک:هاا چرا بیدارم نکردی
ا.ت:😑من ۳ ساعته دارم صدات میکنم
کوک:خب باشو لباساتو بپوش بریم
ات:برو بیرون
کوک:چرا
ات:میخوام لباس عوض کنم
کوک:خب عوض کن منم میخوام عوض کنم نترس من میرم اونور اتاق تو هم اونور
ا.ت:باش
کوک
لباسام رو پوشیدم رفتم جلوی اینه و موهامو مرتب کردم عطرم رو زدم و
ا.ت
لباسامو پوشیدم دیدم کوک داره موهاشو مرتب میکنه وقتی رفت اونور منم میخوام و درس کردم داشتم میکاپ میکردم که
کوک:چرا انقدر ارایش میکنی
ات: به تو چه
کوک:کم ارایش کن
ات:من همیشه کم ارایش میکنم
کوک:اها
من و کوک به طرف ماشین رفتیم راننده مارو رسوند دم دانشگاه رفتیم داخل کوک دستمو گرفت من گفتم
ا.ت:کوک دستمو ول کن
کوک:اگه نکنم
ات:منم دیگه نمیزارم بوسم کنی(نه مثل بوست میکنه😌)
کوک:باش(دستشو ول کرد)
ارین امد سمت ات و گف
ارین:سلامم ات جون
ات:سلام
ارین ات رو بغل میکنه و ات هم اینو بغل میکنه و کوک که داره از حسودی می پوکه
کوک:بیبی بریم
ات: ها اها بریم
ات و ارین جدا میشن
کوک توی گوش ات میگه
کوک:ات قرار بود تو مدرسه هم دوس دخترم باشیا
ا.ت: میدونم
کوک:پس پسرارو بغل نکن
ات: باشه
کوک لب ات رو سطحی میبوسه
(نکته ارین داره نگاه میکنه و داره جر میخوره از عصبانیت)
کوک نیشخند میزنه به ارین
زنگ خورد و ات و کوک میرن داخل کلاس کوک بغل ات نشسته و ارین بغل ایلا
کوک که داشت به ات نگا میکردکه یهو چشمش به رونای ل*تش افتاد کاش واقعا دوس دخترم بود
ویو ات
دیدم کوک داره به رونام نگا میکنه منم دامنم رو کشیدم پایین
*زنگ خور*
دلم درد میکرد زنگ خورد رفتم دستشوی و ی پد باخودم بردم چون شاید پری*ود شده باشم رفتم دستشویی دیدم بله پر*یود شدم پد رو گذاشتم رفتم بیرون دیدم کوک اونجا وایستاده
ویو کوک
دیدم زنگ که خورد ات رفت دستشویی فکنم پر*یود شده چون با خودش پد برد رفتم دنبالش امد بیرون امد پیشم
کوک:خوبی ات
ات:اره *بی حال*
کوک:مطمعنی
ات:گفتم اره *کمی عصبی
کوک:باشه چرا عصبانی میشی
ات:چونکه.......
قبل از اینکه حرف بزنم کوک گف
کوک:میدونم نمیخواد بگی
ات:مرسی که درک میکنی ایی
کوک:خوبی
ات:اره دلم درد میکنه
کوک: امی خوب میشی
ات:😐
کوک:چیه
ات:هیچی
کوک ات رو براید استایل بغلش کرد و بردش داخل کلاس
ات:ولم کن
کوک:وایسا تا ببرمت رو صندلی
ات:بزارم زمین
کوک:باش
گذاشتش روی صندلی
ات:کوک تو دانشگاه اینطوری بغلم نکن زشته
کوک:دوس دارم
ات:*عصبی اما کیوت
کوک: چقدر کیوت میشی وقتی عصبی*لبخند
ات:اها
کوک صورتشو نزدیک صورت ات برد و گفت
کوک:دوست دارم
ات:منم
کوک:میدونتستم دوسم داری
ات:
دیدگاه ها (۴)

𝙿𝟷𝟸کوک:دوست دارمات:منمکوک:میدونتستم دوسم داری. ات :😑دارم نقش...

𝙿𝟷𝟹لیسا:باشه.... کجایات:خونه ی کوک بودم دعوام شد امدم بیرون ...

بچه ها من نتم تموم شده معذرت تا چن وقت فعالیت ندارم

ببخشید بچه ها فردا پارت جدیدو میزارم الان حالم خوب نیس قلبم ...

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط