♡Crazy of love♡ pt9
♡Crazy of love♡ pt9
دیوانهٔ عشق
(ویو ات)
بعد از اینکه اونا رفتن منم داشتم میرفتم خونه که یهو گوشیم زنگ خورد
نگا کردم ببینم کیه شماره ناشناسه
جواب دادم ببینم کیه
+ الو...کیه؟
§ منم جیمین
+ اهااا...سلام
چیزی شده؟
§ نه چیزی نیست
فقط خواستم ببینم رسیدی
+ اممم...آره دم در خونم
§ باشه پس خدافظ
+ بای
خیلی تعجب کردم که چرا جیمین به من زنگ زده و نگرانمه
اما حس خوبی داشتم و نمیدونستم چرا
سردرگم شده بودم
انگار افتاده بودم تو یه هزار تویی که نمیتونم ازش خارج شم
رفتم تو خونه و نشستم فیلم نگا میکردم که دیدم هوپی زنگ زد
$ سلام میگم به پسرا گفتم شام بیان خونه ی خودمون زود خونه رو مرتب کن و یا غذا درست کن یا یه چیزی سفارش بده
+ باشه اوکی
یه چیزی سفارش میدم
$ باشه
بعد از اینکه جیهوپ قطع کرد خونه رو مرتب کردم و نشستم گوشی نگا میکردم تا اونا بیان که وقتی ساعت رو نگاه کردم دیدم ساعت 7:30 دقیقه ست پس به جیهوپ زنگ زدم
+ سلام کی میاین
آخه ساعت 7:30 دقیقه س
$ سلام اوکی الان میایم
+ اوکی پس من تا غذا رو سفارش میدم و میز رو میچینم شما هم بیاید
$ باشه
+ اوهوم
بعد از اینکه قطع کردم غذا رو سفارش دادم و میز رو چیدم و رفتم لباسم رو عوض کردم و یه لباس راحت پوشیدم ( عکس لباس رو میزارم ) و نشسته بودم منتظر اونا
بعد نیم ساعت آیفون زنگ خورد
وقتی نگا کردم ببینم کیه فقط جیمین و شوگا و جین بودن
در رو باز کردم
+ سلام....بقیه کجان؟
- اونا هم رفتن مغازه الان میان
+ اها اوکی
نشسته بودیم منتظر جیهوپ و بقیه بودیم
( در زنگ میخوره )
$ سلام
+ سلام بیاین بشینید
نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن
( ویوی جیمین )
داشتیم حرف می زدیم که جین پیشنهاد داد PS5 بازی کنیم
§ من و ا.ت اول بازی میکنیم
+ م.ما
§ البته اگه دوست داری
+ نه مشکلی نیست بازی کنیم
( ویوی ا.ت )
من و جیمین داشتیم بازی میکردی که یهو جیهوپ اومد پرید وسطمون و...
ادامه دارد....
(اسلاید دوم لباس ات)
(اسلاید سوم لباس جیمین)
دیوانهٔ عشق
(ویو ات)
بعد از اینکه اونا رفتن منم داشتم میرفتم خونه که یهو گوشیم زنگ خورد
نگا کردم ببینم کیه شماره ناشناسه
جواب دادم ببینم کیه
+ الو...کیه؟
§ منم جیمین
+ اهااا...سلام
چیزی شده؟
§ نه چیزی نیست
فقط خواستم ببینم رسیدی
+ اممم...آره دم در خونم
§ باشه پس خدافظ
+ بای
خیلی تعجب کردم که چرا جیمین به من زنگ زده و نگرانمه
اما حس خوبی داشتم و نمیدونستم چرا
سردرگم شده بودم
انگار افتاده بودم تو یه هزار تویی که نمیتونم ازش خارج شم
رفتم تو خونه و نشستم فیلم نگا میکردم که دیدم هوپی زنگ زد
$ سلام میگم به پسرا گفتم شام بیان خونه ی خودمون زود خونه رو مرتب کن و یا غذا درست کن یا یه چیزی سفارش بده
+ باشه اوکی
یه چیزی سفارش میدم
$ باشه
بعد از اینکه جیهوپ قطع کرد خونه رو مرتب کردم و نشستم گوشی نگا میکردم تا اونا بیان که وقتی ساعت رو نگاه کردم دیدم ساعت 7:30 دقیقه ست پس به جیهوپ زنگ زدم
+ سلام کی میاین
آخه ساعت 7:30 دقیقه س
$ سلام اوکی الان میایم
+ اوکی پس من تا غذا رو سفارش میدم و میز رو میچینم شما هم بیاید
$ باشه
+ اوهوم
بعد از اینکه قطع کردم غذا رو سفارش دادم و میز رو چیدم و رفتم لباسم رو عوض کردم و یه لباس راحت پوشیدم ( عکس لباس رو میزارم ) و نشسته بودم منتظر اونا
بعد نیم ساعت آیفون زنگ خورد
وقتی نگا کردم ببینم کیه فقط جیمین و شوگا و جین بودن
در رو باز کردم
+ سلام....بقیه کجان؟
- اونا هم رفتن مغازه الان میان
+ اها اوکی
نشسته بودیم منتظر جیهوپ و بقیه بودیم
( در زنگ میخوره )
$ سلام
+ سلام بیاین بشینید
نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن
( ویوی جیمین )
داشتیم حرف می زدیم که جین پیشنهاد داد PS5 بازی کنیم
§ من و ا.ت اول بازی میکنیم
+ م.ما
§ البته اگه دوست داری
+ نه مشکلی نیست بازی کنیم
( ویوی ا.ت )
من و جیمین داشتیم بازی میکردی که یهو جیهوپ اومد پرید وسطمون و...
ادامه دارد....
(اسلاید دوم لباس ات)
(اسلاید سوم لباس جیمین)
۱۰.۰k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.