ارسلان:دیانا صبر کن
ارسلان:دیانا صبر کن
دیانا:ولم کن
ارسلان:وایسادم جلو دیانا و بغلش کردم و بردمش تو ماشین
دیانا:ارسلان چی میخای
ارسلان:آروم ... باشه قربونت برم بچه نمیخوام اصلا بیا بریم خونه مامانت اینا دیر شده
دیانا:اوکی
ارسلان:حرکت کردیم رسیدیم خونه دیانا اینا زنگ و زدیم و وارد خونه شدیم
دیانا:سلام مامان و بابا
ارسلان:سلام
آرش :سلام دخترم سلام پسرم خوبی
ارسلان:خیلی ممنون
مهناز :سلام دیانا سلام ارسلان
ارسلان:سلام
دیانا:رفتیم نشستیم بعد از پذیرایی ارسلان نشست جلو مامان و بابام و گفت که من دیانا رو دوست دارم و مامان و بابام قبول کردن اما گفتن از ازداوج خبری نیس اول نامزد میکنیم و بعدا عقد و عروسی ارسلان قبول کرد و گفت که شب برا آشنا شدن با هم میایم اینجا و مامان و بابا قبول کردن
ارسلان:بعد از ناهار دیانا منو برد اتاق خودش
....
لایک ها به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
دیانا:ولم کن
ارسلان:وایسادم جلو دیانا و بغلش کردم و بردمش تو ماشین
دیانا:ارسلان چی میخای
ارسلان:آروم ... باشه قربونت برم بچه نمیخوام اصلا بیا بریم خونه مامانت اینا دیر شده
دیانا:اوکی
ارسلان:حرکت کردیم رسیدیم خونه دیانا اینا زنگ و زدیم و وارد خونه شدیم
دیانا:سلام مامان و بابا
ارسلان:سلام
آرش :سلام دخترم سلام پسرم خوبی
ارسلان:خیلی ممنون
مهناز :سلام دیانا سلام ارسلان
ارسلان:سلام
دیانا:رفتیم نشستیم بعد از پذیرایی ارسلان نشست جلو مامان و بابام و گفت که من دیانا رو دوست دارم و مامان و بابام قبول کردن اما گفتن از ازداوج خبری نیس اول نامزد میکنیم و بعدا عقد و عروسی ارسلان قبول کرد و گفت که شب برا آشنا شدن با هم میایم اینجا و مامان و بابا قبول کردن
ارسلان:بعد از ناهار دیانا منو برد اتاق خودش
....
لایک ها به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
۲۶.۶k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.