رمان دوس دختر دوس داشتنیم پارت چهارم:
رمان دوس دختر دوس داشتنیم پارت چهارم:
-سلام به همگی -سلام خانم-سلام گلم خبر های جدید بیار دفترم برسی کنم -بله خانم. -خانم خبر های اصلی همه درباره ی شما و چانیول هستش -چی؟-یه نفر مثل اینکه وقتی دیشب اومدید اینجا بوده و ازتون عکس گرفته. وای نه یعنی بوس.... -ببینید. خدا رو شکرت از بوسه ی دیشب عکسی وجود نداره -خوب الان چانیول کجاست -تو اتاق تمرین. رفتم پیشش باید باهاش حرف میزدم. -چانیول -چرا مزاحم میشی نمیبینی دارم تمرین میکنم -به درک به من چه باهات حرف دارم -سریع بگو و برو -قضیه ی دیشب -من چیزی یادم نمیاد -چی میخوای بگی منو نبوسیدی ؟-اهان اونو نه من بوسیدمت -هه چه راحت میگی -خوب اخه برام اصلا مهم نیست نمیدونم چرا دخترا اینقدر به یه بوسه اهمیت میدن انگار خیلی مهمه براشون و دوست دارن یه پسر ببوسششون اگه میخوای بهم بگو الان کار دارم ولی شب بیا خونه ی من حتما.خیلی ناراحت شدم ظوری که دیگه نمیتونستم جلویه خودمو بگیرم محکم زدم تو گوشش خیلی محکم طوری که این احساس نامبهمی که با بوسیدن من در قلبم به وجود اومده بود کاملا خارج شدو جاشو به خشم داد دیگه تیفانیه قبل نبودم تیفانی ای که خیلی از چانی خوشش میومد هر شب براش شام میبردم دم خونش بخاطر اینکه تنها زندگی میکنه و هکش شام بیرون نخوره بلکه از چانیول متنفر شدم الان فهمیدم این پسر هم با پسرهایه دیگه فرق نداره هه خیلی مسخرست -چانیول اینو زدم که یادت باشه من هر دختری نیستم تو نمیتونی ازم سواستفاده کنی تازه هم من اگه اراده کنم تو رو میتونم پرتت کنم بیرون -هه مگه رییس کمپانی هستی ؟.و به طرز مسخره ای خندید -نخیر اما اینو بدون تو دیگه برایه من مثل یه حیوون میمونی و برام هیچ ارزشی نداری. سریع از سالن خارج شدم و به سمته اتاقم حرکت کردم خودمو از گروهشون خارج کردم دیگه هم هیچ تماسی با اون نداشتم فقط با بکهیون و تهیون و یونا میرفتیم بیرون و اونا میامدن خونم عالی بود به طوری بهشون وابسته شدم صبح روز بعد که اومدم کمپانی برگه ای دیدم روی میز که معاونم به همراه کارکنان تصمیم گرفتن اعضایه گروه ما و خانم چویی که رقیب ما بودن و ببرن مسافرت از طرف یه برنامه ای به نام((تور خوانندگان)) و گفتن استاد ها هم همراهشون به این تور باید برن یعنی من و خانم چویی منم مجبور بودم برم رفتم خونه و شروع به اماده کردن لباس هام کردم سعی کردم بهترین لباس هامو ببرم که اونجا همه رو بکشم و بیام با تیپام.سوار ماشین شدم و رفتم کمپانی.
جووووون همه چه تیپایی زدننن اووووف یعنی لیدر گروه اونا رو باید میخوردی اسمش کای هست اووووف ججووووون عالی بودن یهو چانیول و دیدم من=مرگ بابا
-سلام به همگی -سلام خانم-سلام گلم خبر های جدید بیار دفترم برسی کنم -بله خانم. -خانم خبر های اصلی همه درباره ی شما و چانیول هستش -چی؟-یه نفر مثل اینکه وقتی دیشب اومدید اینجا بوده و ازتون عکس گرفته. وای نه یعنی بوس.... -ببینید. خدا رو شکرت از بوسه ی دیشب عکسی وجود نداره -خوب الان چانیول کجاست -تو اتاق تمرین. رفتم پیشش باید باهاش حرف میزدم. -چانیول -چرا مزاحم میشی نمیبینی دارم تمرین میکنم -به درک به من چه باهات حرف دارم -سریع بگو و برو -قضیه ی دیشب -من چیزی یادم نمیاد -چی میخوای بگی منو نبوسیدی ؟-اهان اونو نه من بوسیدمت -هه چه راحت میگی -خوب اخه برام اصلا مهم نیست نمیدونم چرا دخترا اینقدر به یه بوسه اهمیت میدن انگار خیلی مهمه براشون و دوست دارن یه پسر ببوسششون اگه میخوای بهم بگو الان کار دارم ولی شب بیا خونه ی من حتما.خیلی ناراحت شدم ظوری که دیگه نمیتونستم جلویه خودمو بگیرم محکم زدم تو گوشش خیلی محکم طوری که این احساس نامبهمی که با بوسیدن من در قلبم به وجود اومده بود کاملا خارج شدو جاشو به خشم داد دیگه تیفانیه قبل نبودم تیفانی ای که خیلی از چانی خوشش میومد هر شب براش شام میبردم دم خونش بخاطر اینکه تنها زندگی میکنه و هکش شام بیرون نخوره بلکه از چانیول متنفر شدم الان فهمیدم این پسر هم با پسرهایه دیگه فرق نداره هه خیلی مسخرست -چانیول اینو زدم که یادت باشه من هر دختری نیستم تو نمیتونی ازم سواستفاده کنی تازه هم من اگه اراده کنم تو رو میتونم پرتت کنم بیرون -هه مگه رییس کمپانی هستی ؟.و به طرز مسخره ای خندید -نخیر اما اینو بدون تو دیگه برایه من مثل یه حیوون میمونی و برام هیچ ارزشی نداری. سریع از سالن خارج شدم و به سمته اتاقم حرکت کردم خودمو از گروهشون خارج کردم دیگه هم هیچ تماسی با اون نداشتم فقط با بکهیون و تهیون و یونا میرفتیم بیرون و اونا میامدن خونم عالی بود به طوری بهشون وابسته شدم صبح روز بعد که اومدم کمپانی برگه ای دیدم روی میز که معاونم به همراه کارکنان تصمیم گرفتن اعضایه گروه ما و خانم چویی که رقیب ما بودن و ببرن مسافرت از طرف یه برنامه ای به نام((تور خوانندگان)) و گفتن استاد ها هم همراهشون به این تور باید برن یعنی من و خانم چویی منم مجبور بودم برم رفتم خونه و شروع به اماده کردن لباس هام کردم سعی کردم بهترین لباس هامو ببرم که اونجا همه رو بکشم و بیام با تیپام.سوار ماشین شدم و رفتم کمپانی.
جووووون همه چه تیپایی زدننن اووووف یعنی لیدر گروه اونا رو باید میخوردی اسمش کای هست اووووف ججووووون عالی بودن یهو چانیول و دیدم من=مرگ بابا
۸.۸k
۰۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.