رمان دوس دختر دوس داشتنیم پارت پنجم:
رمان دوس دختر دوس داشتنیم پارت پنجم:
از ماشین پیاده شدم رفتم سمتشون بدون اینکه حتی نیم نگاهی به یکیشون هم بندازم یه راست رفتم پیش مجری هایی که قرار با ما باشن و از طرف این برنامه با ما هستن خیلی سنگین و باوقار مجری های این برنامه مجری های برنامه ی ویکی ایدل هم بودن -سلام دنیل خوبی -سلام تیفانی جون عالیم اصلا تو رو دیدم توپ توپ شدم .داشتیم حال و احوال میپرسیدیم خانم چویی که استاده اون گروه بود و البته دوست صمیمیه بنده فقط مشکلمون این بود دوست داریم به هم تیکه بندازیم .-خانم هوانگ عزیزم مگه میخوای بری هاوویی اینطوری لباس پوشیدی -سویانگ جون عزیزم حدسم میگه میخوایم بریم -درسته تیفانی میخوایم بریم اونجا -وای واقعا دنی -اره. همه خیلی خوشحال بودن من تمام مدت با دنیل بودم خیلی مرد بانمکیه و منو میخندونه خیلی دوسش دارم.
سهون: تیفانی هم بازیه بچگیه من بود از بچگی دیوونه ی همدیگه بودیم و به هم قول دادیم بزرگ شدیم با هم ازدواج کنیم امروز که اومد اول باورم نشد خودشه تا از چانی که دوست صمیمیه پرسیدم و اون بهم اسم و فامیلشو گفت خیلی دوسش دارم بیش از حد خیلی خوشکل شده از بچگی عاشقه خنده هاش بودم خیلی ملوسه همیشه بهش میگفتم جوجو کوچولوی من اما حیف غرورم بهم اجازه نمیده فعلا بهش حرفی بزنم.
چانیول:خیلی بدم اومد با اون طرز لباس پوشیدنش اخه چرا اینقدر باید این دختر راحت باشه انگار نمیدونه پسر اینجا هست عین خیالشم نیست و همش میخنده. چرا اینقدر قشنگ میخنده ؟نه چانیول نه تو اصلا ازش خوشت نمیاد نباید بهش فکر کنی پدر من پدرش و کشت پس هرگز نباید به اون فکر کنم نه نه هرگز.اما این خنده ها دیوونم میکنه..... تیفانی:همه سوار هواپیما شدیم تمام مدت سنگینیه نگاه دونفر رو روی خودم احساس میکردم اما حتی نگاهم نمیکردم که کین خیلی خوشحال بودم و فقط میخندیدم گفتن برنامه طوریه که همه باید کنار هم باشیم و از هم جدا نشیم من قبلا اومدم جزیره ی هاوویی خیلی قشنگه عاشقشم. اولین مرحله ی این برنامه مسابقه ی ماشین سواری که کی زودتر به مقصد میرسه منم که اونجارو میشناسم اووووف ماشین سواریمم عالیه حیف بابا جون که اینجا نیستی من بابامو از مامانمم هم بیشتر دوست داشتم. همگی ماشیناشونو اوورده بودن با هواپیمایه باربری. همگی رسیدیم به هاوویی...
از ماشین پیاده شدم رفتم سمتشون بدون اینکه حتی نیم نگاهی به یکیشون هم بندازم یه راست رفتم پیش مجری هایی که قرار با ما باشن و از طرف این برنامه با ما هستن خیلی سنگین و باوقار مجری های این برنامه مجری های برنامه ی ویکی ایدل هم بودن -سلام دنیل خوبی -سلام تیفانی جون عالیم اصلا تو رو دیدم توپ توپ شدم .داشتیم حال و احوال میپرسیدیم خانم چویی که استاده اون گروه بود و البته دوست صمیمیه بنده فقط مشکلمون این بود دوست داریم به هم تیکه بندازیم .-خانم هوانگ عزیزم مگه میخوای بری هاوویی اینطوری لباس پوشیدی -سویانگ جون عزیزم حدسم میگه میخوایم بریم -درسته تیفانی میخوایم بریم اونجا -وای واقعا دنی -اره. همه خیلی خوشحال بودن من تمام مدت با دنیل بودم خیلی مرد بانمکیه و منو میخندونه خیلی دوسش دارم.
سهون: تیفانی هم بازیه بچگیه من بود از بچگی دیوونه ی همدیگه بودیم و به هم قول دادیم بزرگ شدیم با هم ازدواج کنیم امروز که اومد اول باورم نشد خودشه تا از چانی که دوست صمیمیه پرسیدم و اون بهم اسم و فامیلشو گفت خیلی دوسش دارم بیش از حد خیلی خوشکل شده از بچگی عاشقه خنده هاش بودم خیلی ملوسه همیشه بهش میگفتم جوجو کوچولوی من اما حیف غرورم بهم اجازه نمیده فعلا بهش حرفی بزنم.
چانیول:خیلی بدم اومد با اون طرز لباس پوشیدنش اخه چرا اینقدر باید این دختر راحت باشه انگار نمیدونه پسر اینجا هست عین خیالشم نیست و همش میخنده. چرا اینقدر قشنگ میخنده ؟نه چانیول نه تو اصلا ازش خوشت نمیاد نباید بهش فکر کنی پدر من پدرش و کشت پس هرگز نباید به اون فکر کنم نه نه هرگز.اما این خنده ها دیوونم میکنه..... تیفانی:همه سوار هواپیما شدیم تمام مدت سنگینیه نگاه دونفر رو روی خودم احساس میکردم اما حتی نگاهم نمیکردم که کین خیلی خوشحال بودم و فقط میخندیدم گفتن برنامه طوریه که همه باید کنار هم باشیم و از هم جدا نشیم من قبلا اومدم جزیره ی هاوویی خیلی قشنگه عاشقشم. اولین مرحله ی این برنامه مسابقه ی ماشین سواری که کی زودتر به مقصد میرسه منم که اونجارو میشناسم اووووف ماشین سواریمم عالیه حیف بابا جون که اینجا نیستی من بابامو از مامانمم هم بیشتر دوست داشتم. همگی ماشیناشونو اوورده بودن با هواپیمایه باربری. همگی رسیدیم به هاوویی...
۳.۶k
۰۸ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.