سی چهل سالش بود

سی چهل سالش بود،
همیشه تنها قدم میزد،
یه باختی تو چشاش بود،
باختی که انگار یه کسیو تو فصل جوونیش از دست داده بود،
تنها زندگی کردن رو خوب بلد بود،
شاید اونی که دیدم ده ساله دیگه ی من باشه ...

#خاص #جذاب
دیدگاه ها (۲)

هیعی انقد گفتن گفتن تهش همشون شکستن:(کی دوبارع بلند بشید اخه...

#پارت۴لبخند کمرنگی رو لبش و جذبه خاصی تو نگاشِ...یکی از دستا...

#پارت۳ب این دوهفته ای ک از دوریش بارها کلافه شدمو زده بود ب ...

بلاخره دستگیر کردن موموهارو😐😂بدبختا ساییده شدن😐😂#طنز ...

در حسرت گذشته ماندن، چیزی جز از دست دادن امروز نیست،تو فقط ی...

رابطه سالم

شروع داستان فصل اول *تنهایی* تو دنیایی که زندگی میکردم کسی ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط