نبایدعاشقمیشدم
#نباید_عاشق_میشدم 🥂
Part: ¹¹
بعد اینکه شوگا دارو هارو خرید بلافاصله برگشت تو اتاق ...اما تا پاش رو گذاشت توی اتاق گوشیش زنگ خورد ...
شوگا گوشیش رو آروم از تو جیبش دراورد و جواب داد ...همون جور که گوشیش رو گوشش بود دارو هارو کنار میز تخت ات گذاشت و لبخندی به ات زد و از اتاق زد بیرون ...
شوگا: جان؟
جیمین: پسر کجایی یهو ول کردی رفتی؟!
شوگا: بیمارستانم!
جیمین: بیمارستان؟!(نگران)
شوگا: اروم باش به خودم چیزی نشده ...
جیمین: پس چرا بیمارستانی؟!
شوگا: خواهرم حالش خراب شده بود آوردمش بیمارستان...
جیمین : هوففف..از اول بگو دیگه نگرانم کردی...
شوگا: خیلی ببخشید که نمیزاشتی حرف بزنم !(خنده)
جیمین: خب بابا ببخشید...(خنده ) ...میگم حالا کدوم بیمارستانی؟!
شوگا: به حاله تو چه فرقی میکنه جیمین خان؟!
جیمین: عه بگو دیگه کارت دارم!
شوگا: اوم باشه ...بیمارستانه...
جیمین: اوکی ... پنج دقیقه دیگه اونجام ...
☆★☆★☆★☆★☆★
جیمین گوشیش رو توی جیبش گذاشت و برگشت سمت جونکوک و تهیونگ...
جونکوک ، تهیونگ: خب؟!
جیمین: بیمارستانه!
جونکوک: جان؟!
تهیونگ: بله؟!
جیمین: به خودش چیزی نشده ...خواهرش رو برده بیمارستان!
جونکوک: خواهرش؟!
تهیونگ: مگه خواهر داره؟!
جیمین: اوم...
جونکوک: پس چرا من نمیدونستم؟!
تهیونگ زد رو شونه ی جونکوک و گفت...
تهیونگ: داش منم نمیدونستم!
جونکوک: واقعا؟! ...پس جیمین تو از کجا میدونی؟!
جیمین: دیدمش ! تازه اینقدر هم دافه!
جونکوک، تهیونگ : اووو !
جیمین: آره یعنی جیگر اصلا نگم براتون...
جونکوک: خب میگم...آدرس بیمارستان رو گرفتی؟!
جیمین: اوهوم...
تهیونگ: پس بزن بریم منو جونکوک هم شاهدخت رو ببینیم ! (خنده)
جونکوک: راس میگه ...
جیمین: اوم...تهیونگ پس بپر ماشین رو بیار که بریم!
تهیونگ: اوکی...
تهیونگ چشمکی زد و سریع رفت ...بعد چند مین با ماشین برگشت ...
تهیونگ: بپرین بالا!
جونکوک و جیمین سوار شدن و حرکت کردن سمت بیمارستان...
☆★☆★☆★☆★☆
شوگا کمک کرد ات رو تخت بشینه و بعد نشست رو صندلی کنار تخت...
شوگا: خوبی؟!
ات: اوهوم...
شوگا یه تکونی به خودش داد و گفت...
شوگا: کی سرماخوردی؟!
ات سرفه ای ضعیف کرد و جواب داد ...
ات: نمیدونم ...
شوگا: یعنی اصلا متوجه ی سرما خوردگیت نشدی؟!
ات: نه...معلوم نبود!
شوگا متوجه ی پنهون کاری ات شده بود اما بخاطر حاله بدش به روش نمیاورد ...
شوگا: باشه ...
شوگا نفسش رو صدا دار بیرون داد و از جاش بلند شد ....
ادامه دارد.....
بعد قرن ها پارت نوشتم😁 ...حمایت ؟💙
Part: ¹¹
بعد اینکه شوگا دارو هارو خرید بلافاصله برگشت تو اتاق ...اما تا پاش رو گذاشت توی اتاق گوشیش زنگ خورد ...
شوگا گوشیش رو آروم از تو جیبش دراورد و جواب داد ...همون جور که گوشیش رو گوشش بود دارو هارو کنار میز تخت ات گذاشت و لبخندی به ات زد و از اتاق زد بیرون ...
شوگا: جان؟
جیمین: پسر کجایی یهو ول کردی رفتی؟!
شوگا: بیمارستانم!
جیمین: بیمارستان؟!(نگران)
شوگا: اروم باش به خودم چیزی نشده ...
جیمین: پس چرا بیمارستانی؟!
شوگا: خواهرم حالش خراب شده بود آوردمش بیمارستان...
جیمین : هوففف..از اول بگو دیگه نگرانم کردی...
شوگا: خیلی ببخشید که نمیزاشتی حرف بزنم !(خنده)
جیمین: خب بابا ببخشید...(خنده ) ...میگم حالا کدوم بیمارستانی؟!
شوگا: به حاله تو چه فرقی میکنه جیمین خان؟!
جیمین: عه بگو دیگه کارت دارم!
شوگا: اوم باشه ...بیمارستانه...
جیمین: اوکی ... پنج دقیقه دیگه اونجام ...
☆★☆★☆★☆★☆★
جیمین گوشیش رو توی جیبش گذاشت و برگشت سمت جونکوک و تهیونگ...
جونکوک ، تهیونگ: خب؟!
جیمین: بیمارستانه!
جونکوک: جان؟!
تهیونگ: بله؟!
جیمین: به خودش چیزی نشده ...خواهرش رو برده بیمارستان!
جونکوک: خواهرش؟!
تهیونگ: مگه خواهر داره؟!
جیمین: اوم...
جونکوک: پس چرا من نمیدونستم؟!
تهیونگ زد رو شونه ی جونکوک و گفت...
تهیونگ: داش منم نمیدونستم!
جونکوک: واقعا؟! ...پس جیمین تو از کجا میدونی؟!
جیمین: دیدمش ! تازه اینقدر هم دافه!
جونکوک، تهیونگ : اووو !
جیمین: آره یعنی جیگر اصلا نگم براتون...
جونکوک: خب میگم...آدرس بیمارستان رو گرفتی؟!
جیمین: اوهوم...
تهیونگ: پس بزن بریم منو جونکوک هم شاهدخت رو ببینیم ! (خنده)
جونکوک: راس میگه ...
جیمین: اوم...تهیونگ پس بپر ماشین رو بیار که بریم!
تهیونگ: اوکی...
تهیونگ چشمکی زد و سریع رفت ...بعد چند مین با ماشین برگشت ...
تهیونگ: بپرین بالا!
جونکوک و جیمین سوار شدن و حرکت کردن سمت بیمارستان...
☆★☆★☆★☆★☆
شوگا کمک کرد ات رو تخت بشینه و بعد نشست رو صندلی کنار تخت...
شوگا: خوبی؟!
ات: اوهوم...
شوگا یه تکونی به خودش داد و گفت...
شوگا: کی سرماخوردی؟!
ات سرفه ای ضعیف کرد و جواب داد ...
ات: نمیدونم ...
شوگا: یعنی اصلا متوجه ی سرما خوردگیت نشدی؟!
ات: نه...معلوم نبود!
شوگا متوجه ی پنهون کاری ات شده بود اما بخاطر حاله بدش به روش نمیاورد ...
شوگا: باشه ...
شوگا نفسش رو صدا دار بیرون داد و از جاش بلند شد ....
ادامه دارد.....
بعد قرن ها پارت نوشتم😁 ...حمایت ؟💙
- ۲۲.۴k
- ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط