نبایدعاشقمیشدم

#نباید_عاشق_میشدم 🥂
Part_ ¹³🥂

جونکوک به سمت تخت اومد و دستی پشت گردنش برد و با خجالت گفت ...

جونکوک: آمم...ات!
ات: هوم؟!
جونکوک: ت..تو دوست پسر داری؟!

جیمین یه لحظه کپ کرد ...یعنی باورش نمیشد جونکوک اینقدر زود دلش برا ات رفته باشه...

ات: آمم نه راستش شوگا اجازه نمیده!
جونکوک : ش..شوگا؟!
ات: اوهوم...راستش نمیدونم ولی شوگا از اینکه من با پسر دیگه ای به جز خودش حرف بزنم بدش میاد...البته شما فرق میکنین شما دوستاشین!
جونکوک: اوم...میگم ات!
ات: بله؟!
جونکوک: راستش‌...خب البته الان که نه ولی حالت که بهتر شد با ما سه تا و شوگا یه دف میای بیرون ؟!
ات: آره! ...ولی شوگا نمیزاره! (چه خوبه که شوگا کلا اجازه ی هیچ کاری به ات رو نمیده😂)

جیمین که متوجه ی راضی بودن ات شده بود گفت ...

جیمین: اونش با من فقط تو بیا!
ات: آمم باشه شوگا راضی بشه باشه چرا که نه!

جونکوک سمت جیمین چرخید و اروم گفت...

جونکوک: یس!

جیمین لبخندی زد و از جاش بلند شد...

جیمین: پس زود خوب شو!
ات: اوهوم!

همین جور که همه به جز تهیونگ(بچم رو دعوا کردن 😂) داشتن باهم حرف میزدن شوگا با برگه ی ترخیص اومد داخل ...

شوگا: اوو قشنگ گرم گرفتینااا(خنده)

شوگا سمت میز رفت و پلاستیک دارو هارو از رو میز  برداشت و رو کرد با تهیونگ...

شوگا: بیا کمک کن ...

تهیونگ سرش رو انداخت پایین و از اتاق زد بیرون ‌...

شوگا: اون چش بود؟!
ات: جونکوک و جیمین دعواش کردن!!
شوگا: چرا؟!(خنده )
جیمین: بعدا میگم حالا ...

شوگا اروم زد رو شونه ی جیمین...

شوگا: اینقدر تهیونگ رو حرص ندین !
جونکوک: فعلا که آقا داش حرصمون میداد !
شوگا: باهاش دعوا نکنین ...اون زود دلش میشکنه !
جونکوک: الان ما طلبکاریم؟!
جیمین: اون داش گند میزد!
ات: هی من دیدم شما الکی دعواش کردین!
جیمین: شوگا داره دروغ میگه بخدا ات فقط میخواد طرف تهیونگ رو بگیره!
شوگا: خب بابا(خنده)

ات از رو تخت اومد پایین و نگاهی به جیمین انداخت که داشت از حرص میمرد...
جونکوک دستی تو موهاش برد و دادشون عقب ...اومد سمت جیمین و دستش رو گرفت...

جونکوک: هی پسر اروم باش چته تو؟!
جیمین: حرصم میگیره آخه ما که به تهیونگ چیزی نگفتیم!!

ادامه دارد....

حمایت؟🍒
دیدگاه ها (۱۰)

#نباید_عاشق_میشدم 🥂Part: ¹⁴🥂ات که متوجه ی بحث جونکوک و جیمین...

ادامه ی پارت ¹⁴ ....جونکوک: چی شد ؟!شوگا: رفت یه بطری اب بگی...

#نباید_عاشق_میشدم 🥂Part: ¹²🥂تقی به در خورد و جیمین وارد اتاق...

#نباید_عاشق_میشدم 🥂Part: ¹¹بعد اینکه شوگا دارو هارو خرید بلا...

چرامن پارت ۵تا اینکه جونکوک رسیددینگ دینگات: کیهجونکوک ـ: من...

آغوش گرم پارت ۱:اون روز جیمین با شوگا دعواش شده بود برای همی...

پارت ۳۷ات: نکنه فهمیده موچی هاشو خوردم خدمتکار دوم از ترس جی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط