Part33.....راوی
#Part33.....راوی
همون لحظه طرف تاریک این قصه سایه درحال فکرکردن بود هنوزازاینکه اوشب راحت طعمشووبیشتراینکه دشمن چندین سالش ازچنگش فرارکرده بودن عمیقا عصبانی بود حتی کشتن افرادی که مسبب فراری اونها بودن توی باندش قلبشو اروم نمیکردبااینکه چندوقتی ازاون ماجرامیگذره اما هنوزم اتیش دلش سرد نشده فردای اون روزوقتی رسید به عمارت همه چی بهم ریخته بوددختری که قراربود به بهترین قیمت بفروشتش از چنگش فرارکرده بود البته فراریش داده بودن اونم ازعمارت خودش جایی که حتی مگسها هم بدون اجازش نمیتونست اونجاپروازکنن حالا به خاطر افراد ابلهش یه دختر فرارکرده بود وقتی دوربیناروچک کرد کسیرودیدکه چندین ساله اتیش انتقامش تودلش شعله میکشه کسی که زندگیشونابودکرده بود باپای خودش به همراه دوستاشو چند تادختر زپرتی امده بود توی عمارتش تاهمه چیو دوباره نابود کنه ولی اون سایه بودبه راحتی قرارنبودازش بگذره ازاون روزهمه جاادماش دنبالشون بودن هرجایی که میرفتن منتظره یه موقعیت بود که بتونه زهرشو بهش برسونه اونم ن به شخص خودش به کسی که اونشب همراهش بودوازش مراقبت میکرد کسی که انگاربراش مهم بودپس اون دختربهترین گذینه براش بودبهترین شخص∆برام پیداش کنین گیرش بیارین هرجوری که شده......رستا
کوک:دختره پرو من چراباید برات خراکی بخرم +چون پولمو نیاوردم کوک:ب من چه اصلا چراباهات بحث میکنم ورفت تاحساب کنه+یااااباشه وایسادارم برات چون لباسام کشادبودانگارچاق دیده میشدم رفتمویه گوشه وکولمو که زیادچیزی نداشتو توی لباسم جاش کردم که شکمم برامده شدویه عالمه خوراکی های خوشمزه ازقفسه هابرداشتمواوردم گذاشتم روی میز+اقااینارم حساب کنین بی زحمت که دیدم کوک باتعجب برگشت طرفمویه نگاکردکوک:این همه خوراکی چرااوردی+چون دوس داشتم کوک:باشه پس باپول خودت بخر+ینی نمیخوای برام بخری کوک:ن+باشه بعدروکردم به مردویه خانم مسن که کنارش وایساده بودوبابغض الکی گفتم:میبینین توروخداچجوری باهام رفتارمیکنه ناسلامتی چندماهه دیگه بچمون قراره به دنیابیاد بعد باباش باهام اینجوری رفتارمیکنه ویه دستمو گذاشتم روشکممو یکیو گرفتم به کمرم+ن به اون اولای ازدواجمون که همش میگف عشقم نفسم من برات دنیارومیخرم ن به الان اخه من مگه چیکارش کردم که دیدم کوک بایع صدای نسبتابلندگف:چیی میگییی من تو بچههه ازدواااج+بفرمایین میبینین چجوری خودشوبه موش مردگی میزنه اجوما:پسرم چراانقداین دخترطفلی رواذیت میکنی ناسلامتی شوهرشی بابای بچشی گناه داره بخربراش حتماهوس کرده دیگه
همون لحظه طرف تاریک این قصه سایه درحال فکرکردن بود هنوزازاینکه اوشب راحت طعمشووبیشتراینکه دشمن چندین سالش ازچنگش فرارکرده بودن عمیقا عصبانی بود حتی کشتن افرادی که مسبب فراری اونها بودن توی باندش قلبشو اروم نمیکردبااینکه چندوقتی ازاون ماجرامیگذره اما هنوزم اتیش دلش سرد نشده فردای اون روزوقتی رسید به عمارت همه چی بهم ریخته بوددختری که قراربود به بهترین قیمت بفروشتش از چنگش فرارکرده بود البته فراریش داده بودن اونم ازعمارت خودش جایی که حتی مگسها هم بدون اجازش نمیتونست اونجاپروازکنن حالا به خاطر افراد ابلهش یه دختر فرارکرده بود وقتی دوربیناروچک کرد کسیرودیدکه چندین ساله اتیش انتقامش تودلش شعله میکشه کسی که زندگیشونابودکرده بود باپای خودش به همراه دوستاشو چند تادختر زپرتی امده بود توی عمارتش تاهمه چیو دوباره نابود کنه ولی اون سایه بودبه راحتی قرارنبودازش بگذره ازاون روزهمه جاادماش دنبالشون بودن هرجایی که میرفتن منتظره یه موقعیت بود که بتونه زهرشو بهش برسونه اونم ن به شخص خودش به کسی که اونشب همراهش بودوازش مراقبت میکرد کسی که انگاربراش مهم بودپس اون دختربهترین گذینه براش بودبهترین شخص∆برام پیداش کنین گیرش بیارین هرجوری که شده......رستا
کوک:دختره پرو من چراباید برات خراکی بخرم +چون پولمو نیاوردم کوک:ب من چه اصلا چراباهات بحث میکنم ورفت تاحساب کنه+یااااباشه وایسادارم برات چون لباسام کشادبودانگارچاق دیده میشدم رفتمویه گوشه وکولمو که زیادچیزی نداشتو توی لباسم جاش کردم که شکمم برامده شدویه عالمه خوراکی های خوشمزه ازقفسه هابرداشتمواوردم گذاشتم روی میز+اقااینارم حساب کنین بی زحمت که دیدم کوک باتعجب برگشت طرفمویه نگاکردکوک:این همه خوراکی چرااوردی+چون دوس داشتم کوک:باشه پس باپول خودت بخر+ینی نمیخوای برام بخری کوک:ن+باشه بعدروکردم به مردویه خانم مسن که کنارش وایساده بودوبابغض الکی گفتم:میبینین توروخداچجوری باهام رفتارمیکنه ناسلامتی چندماهه دیگه بچمون قراره به دنیابیاد بعد باباش باهام اینجوری رفتارمیکنه ویه دستمو گذاشتم روشکممو یکیو گرفتم به کمرم+ن به اون اولای ازدواجمون که همش میگف عشقم نفسم من برات دنیارومیخرم ن به الان اخه من مگه چیکارش کردم که دیدم کوک بایع صدای نسبتابلندگف:چیی میگییی من تو بچههه ازدواااج+بفرمایین میبینین چجوری خودشوبه موش مردگی میزنه اجوما:پسرم چراانقداین دخترطفلی رواذیت میکنی ناسلامتی شوهرشی بابای بچشی گناه داره بخربراش حتماهوس کرده دیگه
۶.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.