تابستان که می رسد دلم لک می زند برای تعطیلی های مدرسه.
تابستان که می رسد دلم لک می زند برای تعطیلی های مدرسه.
برای آن لحظه های خداحافظی های حیاط مدرسه و دوستی های یک ساله ای که قول پیمانش ابدی بود و تا نواخته شدن زنگ تابستان تا لحظه ی دویدن و رسیدن به خانه تمام شده بود.
تابستان که می شود دلم لک میزند برای خواب های تا لنگ ظهر و عصرهای پرسه زنان در کوچه ها . برای آن دوچرخه های رنگ و رو رفته با ساچمه های رنگ رنگی که هر سال تابستان نو می شدند.
تابستان که می شود دلم لک میزند برای آن توپ های پلاستیکی راه راهی که آویزان شده بود روبروی بقالی سر کوچه ها.
تابستان که می شود چمدان و باربند و رفتن هایمان برای یک سفر شمالی و خاطره ی کباب های بین راه و پنچری ماشین قراضه مان بین راه .
برای آن شب های شب نشینی های در حیاط خاله، عمو با طالبی های شکر زده ای که به شرط چاقو نبودند.
تابستان رسیده اما ما دیگر گم و گیج یخ زده ایم میان زمستان های افکارمان.
تابستان از میان فصل هایمان حذف شد و ما سراسر پاییز و زمستانیم...
برای آن لحظه های خداحافظی های حیاط مدرسه و دوستی های یک ساله ای که قول پیمانش ابدی بود و تا نواخته شدن زنگ تابستان تا لحظه ی دویدن و رسیدن به خانه تمام شده بود.
تابستان که می شود دلم لک میزند برای خواب های تا لنگ ظهر و عصرهای پرسه زنان در کوچه ها . برای آن دوچرخه های رنگ و رو رفته با ساچمه های رنگ رنگی که هر سال تابستان نو می شدند.
تابستان که می شود دلم لک میزند برای آن توپ های پلاستیکی راه راهی که آویزان شده بود روبروی بقالی سر کوچه ها.
تابستان که می شود چمدان و باربند و رفتن هایمان برای یک سفر شمالی و خاطره ی کباب های بین راه و پنچری ماشین قراضه مان بین راه .
برای آن شب های شب نشینی های در حیاط خاله، عمو با طالبی های شکر زده ای که به شرط چاقو نبودند.
تابستان رسیده اما ما دیگر گم و گیج یخ زده ایم میان زمستان های افکارمان.
تابستان از میان فصل هایمان حذف شد و ما سراسر پاییز و زمستانیم...
۵.۴k
۰۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.