fake kook
fake kook
part*45
ا.ت: کوک واقعا چه دلیلی داره الان این حرفا رو میزنی یعنی چی دوس نداری دوست دخترت باشم ها دوسم نداری
کوک: برات توضیح میدم
ا.ت:خب اگه دوسم نداشتی همون اول بهم میگفتی
کوک: کی گفته دوست ندارم
ا.ت: خب خودت داری میگی که دوست ندارم دوست پسرت باشم از همین چرت و پرتا
کوک:من منظورم این بود که نمیخوام دوست دخترم باشی دوست دارم زنم باشی
ا.ت: چی 😳
کوک: میخواستم اینو بگم ولی تو نزاشتی
ا.ت: یعنی تو داری الان...
کوک: ا.ت با من ازدواج میکنی
ا.ت: چی داری میگی
کوک: بخدا دارم راست میگم ا.ت با من ازدواج میکنی
ا.ت: 😳😳
کوک: چیشده
ا.ت: 😳😳
کوک: جواب یه کلمست اره یا نه
ا.ت: چی؟
کوک: جوابتو میگم اره یا نه
ا.ت: همم نه یعنی اره
کوک: کدوم
ا.ت: اره
کوک: 💍
ا.ت: این چیه
کوک: گفتم اگه قبول کنی اینو بهت میدم
ا.ت: خیلی خوشگله
کوک: 😉
ا.ت: 😊
کوک: غذاتو بخور تا بریم خونه
ا.ت: باشه میشه وقتی غذا میخورم نگام نکنی
کوک: نمیتونم
ا.ت: خب منم اینجوری نمیتونم بخورم
کوک: خب باشه نگات نمیکنم
ا.ت: حالا خوب شد
داشتیم برمیگشتیم
ا.ت: مامانت و بابات میدونن
کوک: که چی
ا.ت: که بهم درخواست ازدواج دادی
کوک:اره
ا.ت: بهشون گفتی
کوک: اره حالا کی مراسم بگیریم
ا.ت: چی
کوک: مراسم بگیریم باهم ازدواج کنیم دیگه دوس ندارم دوباره از دستت بدم
ا.ت: نمیدونم
کوک:هفته دیگه خوبه
ا.ت: زود نیست
کوک: کجاش زوده خوبه که
ا.ت: خب باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*45
ا.ت: کوک واقعا چه دلیلی داره الان این حرفا رو میزنی یعنی چی دوس نداری دوست دخترت باشم ها دوسم نداری
کوک: برات توضیح میدم
ا.ت:خب اگه دوسم نداشتی همون اول بهم میگفتی
کوک: کی گفته دوست ندارم
ا.ت: خب خودت داری میگی که دوست ندارم دوست پسرت باشم از همین چرت و پرتا
کوک:من منظورم این بود که نمیخوام دوست دخترم باشی دوست دارم زنم باشی
ا.ت: چی 😳
کوک: میخواستم اینو بگم ولی تو نزاشتی
ا.ت: یعنی تو داری الان...
کوک: ا.ت با من ازدواج میکنی
ا.ت: چی داری میگی
کوک: بخدا دارم راست میگم ا.ت با من ازدواج میکنی
ا.ت: 😳😳
کوک: چیشده
ا.ت: 😳😳
کوک: جواب یه کلمست اره یا نه
ا.ت: چی؟
کوک: جوابتو میگم اره یا نه
ا.ت: همم نه یعنی اره
کوک: کدوم
ا.ت: اره
کوک: 💍
ا.ت: این چیه
کوک: گفتم اگه قبول کنی اینو بهت میدم
ا.ت: خیلی خوشگله
کوک: 😉
ا.ت: 😊
کوک: غذاتو بخور تا بریم خونه
ا.ت: باشه میشه وقتی غذا میخورم نگام نکنی
کوک: نمیتونم
ا.ت: خب منم اینجوری نمیتونم بخورم
کوک: خب باشه نگات نمیکنم
ا.ت: حالا خوب شد
داشتیم برمیگشتیم
ا.ت: مامانت و بابات میدونن
کوک: که چی
ا.ت: که بهم درخواست ازدواج دادی
کوک:اره
ا.ت: بهشون گفتی
کوک: اره حالا کی مراسم بگیریم
ا.ت: چی
کوک: مراسم بگیریم باهم ازدواج کنیم دیگه دوس ندارم دوباره از دستت بدم
ا.ت: نمیدونم
کوک:هفته دیگه خوبه
ا.ت: زود نیست
کوک: کجاش زوده خوبه که
ا.ت: خب باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۰k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.