fake kook
fake kook
part*43
ا.ت: یعنی بیام
م: خونه خودتو باید بیای نه نیار مطمئنم اگه برگردی جونگکوک خیلی خوشحال میشه
ا.ت: 😊خب اومدم جونگکوک پرسید چرا رفتی چی بهش بگم
م:نمیپرسه
ا.ت: شما مطمئنید
م: بله حالا میای
ا.ت: خب اره دیگه
م: ماشین منتظره
ا.ت: ولی کارم هنوز یک هفته نمیکشه
م: من درستش میکنم تو برو تو ماشین
ا.ت:باشه
از دید کوک
خیلی از رفتن ا.ت ناراحت بودم اصلا داشتم دیوونه میشدم تو بالکون نشسته بودم مامانم اومد
کوک: ولم کن
م:ناراحت نباش دیگه
کوک: اخه چطور میتونم من ا.ت رو دوست داشتم فکر میکنم برمیگرده
م: فراموشش کن
کوک: چطور فراموشش کنم ها چطور
م: با یکی دیدمش
کوک: با کی
م:یه پسر بود
کوک: شاید برادرش بوده
م: نه نبود من میشناسم برادرشو
کوک: امکان نداره
حالم بعد شد که زدم چیزای اتاق شکوندم
م:جونگکوک یه لحظه گوش بده
کوک: برو بیرون
مامانم رفت بیرون تند تند نفس میکشیدم باور نمیکردم ا.ت با کسیه هنوز امید داشتم که برمیگرده یکی اومد از پشت بغلم کرد
کوک: مامان ولم کن
دستم خورد به صورتش
ا.ت: من مامانت نیستم
برگشتم ا.ت بود
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه
کوک: برگشتی
ا.ت: نمیبینیم
کوک:با کی بودی مامانم دیدت
ا.ت: داشت شوخی میکرد اخه توهم شوخی نمیدونی چیه
سریع اومد بغلم کرد
کوک: ا.ت خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا.ت: منم همینطور
ازش جدا شدم
کوک: خوبی
ا.ت: اره
کوک: چرا داره از لبت خون میاد
ا.ت: تو زدیم
کوک: بخدا عصبانی بودم
ا.ت: بخاطر من که با کسی بودم
کوک: اره
ا.ت: حسودیت شده بود
کوک: اره😂
ا.ت: 😂
کوک:میخوام بوست کنم
ا.ت: خب بکن
کوک: اجازه میدی
ا.ت:اره
رفتم نزدیکش بوسش کردم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*43
ا.ت: یعنی بیام
م: خونه خودتو باید بیای نه نیار مطمئنم اگه برگردی جونگکوک خیلی خوشحال میشه
ا.ت: 😊خب اومدم جونگکوک پرسید چرا رفتی چی بهش بگم
م:نمیپرسه
ا.ت: شما مطمئنید
م: بله حالا میای
ا.ت: خب اره دیگه
م: ماشین منتظره
ا.ت: ولی کارم هنوز یک هفته نمیکشه
م: من درستش میکنم تو برو تو ماشین
ا.ت:باشه
از دید کوک
خیلی از رفتن ا.ت ناراحت بودم اصلا داشتم دیوونه میشدم تو بالکون نشسته بودم مامانم اومد
کوک: ولم کن
م:ناراحت نباش دیگه
کوک: اخه چطور میتونم من ا.ت رو دوست داشتم فکر میکنم برمیگرده
م: فراموشش کن
کوک: چطور فراموشش کنم ها چطور
م: با یکی دیدمش
کوک: با کی
م:یه پسر بود
کوک: شاید برادرش بوده
م: نه نبود من میشناسم برادرشو
کوک: امکان نداره
حالم بعد شد که زدم چیزای اتاق شکوندم
م:جونگکوک یه لحظه گوش بده
کوک: برو بیرون
مامانم رفت بیرون تند تند نفس میکشیدم باور نمیکردم ا.ت با کسیه هنوز امید داشتم که برمیگرده یکی اومد از پشت بغلم کرد
کوک: مامان ولم کن
دستم خورد به صورتش
ا.ت: من مامانت نیستم
برگشتم ا.ت بود
کوک: ا.ت
ا.ت: چیه
کوک: برگشتی
ا.ت: نمیبینیم
کوک:با کی بودی مامانم دیدت
ا.ت: داشت شوخی میکرد اخه توهم شوخی نمیدونی چیه
سریع اومد بغلم کرد
کوک: ا.ت خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا.ت: منم همینطور
ازش جدا شدم
کوک: خوبی
ا.ت: اره
کوک: چرا داره از لبت خون میاد
ا.ت: تو زدیم
کوک: بخدا عصبانی بودم
ا.ت: بخاطر من که با کسی بودم
کوک: اره
ا.ت: حسودیت شده بود
کوک: اره😂
ا.ت: 😂
کوک:میخوام بوست کنم
ا.ت: خب بکن
کوک: اجازه میدی
ا.ت:اره
رفتم نزدیکش بوسش کردم
#کوک
#فیک
#سناریو
۹.۴k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.