وقتی به بهانه ی دخترتون بهت میگه برگرد!🙂🖤🥀
وقتی به بهانهی دخترتون بهت میگه برگرد!🙂🖤🥀
P.t2
دست خودش نبود!از جاش بلند شد و جلوی ا/ت قرار گرفت!
+یه بار دیگه بگو!گفتی به نفعِ همهی ماست-؟!
بلند خندید و دلِ همسرش از ترس توی گلوش نبض میزد!
+دقیقا کجای این کار فاکی به نفع هممونه؟!
_م...م...من...من فقط دارم....-
با سیلی ای که جونگکوک بهش زد حرف تو دهنش ماسید!هیچ کدوم از اون دو نمیدونستن سویون یواشکی و با ترس،با چشمای درشت و اشکیش بهشون نگاه میکنه!
+تو غلط کردی منو سویون رو رها کنی و بری هر گورستونی که اسمشو میزاری خونه!
با هر کلمش چاقویی تیز مانند شمشیر به قلبِ عاشق ا/ت میزد و نمیدید چطوری همسرش قلبش در حال تَرَک برداشتنه!
+سویون همش ۴ سالشه بعد توعه لعنتی به دختری که الان؛تو این موقعیت به تو نیاز داره به من میگی ترکمون میکنی؟!چجوری روت میشه؟
ا/ت سرشو پایین انداخت و اجازه داد قطره هایی که باعث تار شدنش بودن سقوط کنن!
+میدونی چیه؟!حق با توعه!تو به هیچ دردی نمیخوری.حتی لایق مادر بودن هم نبودی!دخترتو رو دوست داری اما نمیدونی همین کار لعنت شده چجوری به قلبِ سویون آسیب بزرگ و جبران ناپذیری میزنه!من به دَرَک ولی سویون چی؟!اونم مثل ما آدم بزرگا اینجوری فکر میکنه؟
ا/ت هیچی نداشت بگه پس رفتن رو ترجیح داد!دیگه نمیتونست بمونه اون عاشق خانوادش بود ولی سرنوشت و زندگی باهاش یار نبودن!
پس از بین گزینهی "موندن و رفتن"دومین گزینه رو انتخاب کرد!
(زمان حال):
به شرکت رسیده بود!کوله پشتیه سویون رو دوش دخترش انداخت و بغلش کرد و از ون خارج شد!
وارد شرکت شد و طبق عادت کارمندا،همگی سری برای تعظیم فرود آوردن!
لایک،کامنت،فالو؟!😗
P.t2
دست خودش نبود!از جاش بلند شد و جلوی ا/ت قرار گرفت!
+یه بار دیگه بگو!گفتی به نفعِ همهی ماست-؟!
بلند خندید و دلِ همسرش از ترس توی گلوش نبض میزد!
+دقیقا کجای این کار فاکی به نفع هممونه؟!
_م...م...من...من فقط دارم....-
با سیلی ای که جونگکوک بهش زد حرف تو دهنش ماسید!هیچ کدوم از اون دو نمیدونستن سویون یواشکی و با ترس،با چشمای درشت و اشکیش بهشون نگاه میکنه!
+تو غلط کردی منو سویون رو رها کنی و بری هر گورستونی که اسمشو میزاری خونه!
با هر کلمش چاقویی تیز مانند شمشیر به قلبِ عاشق ا/ت میزد و نمیدید چطوری همسرش قلبش در حال تَرَک برداشتنه!
+سویون همش ۴ سالشه بعد توعه لعنتی به دختری که الان؛تو این موقعیت به تو نیاز داره به من میگی ترکمون میکنی؟!چجوری روت میشه؟
ا/ت سرشو پایین انداخت و اجازه داد قطره هایی که باعث تار شدنش بودن سقوط کنن!
+میدونی چیه؟!حق با توعه!تو به هیچ دردی نمیخوری.حتی لایق مادر بودن هم نبودی!دخترتو رو دوست داری اما نمیدونی همین کار لعنت شده چجوری به قلبِ سویون آسیب بزرگ و جبران ناپذیری میزنه!من به دَرَک ولی سویون چی؟!اونم مثل ما آدم بزرگا اینجوری فکر میکنه؟
ا/ت هیچی نداشت بگه پس رفتن رو ترجیح داد!دیگه نمیتونست بمونه اون عاشق خانوادش بود ولی سرنوشت و زندگی باهاش یار نبودن!
پس از بین گزینهی "موندن و رفتن"دومین گزینه رو انتخاب کرد!
(زمان حال):
به شرکت رسیده بود!کوله پشتیه سویون رو دوش دخترش انداخت و بغلش کرد و از ون خارج شد!
وارد شرکت شد و طبق عادت کارمندا،همگی سری برای تعظیم فرود آوردن!
لایک،کامنت،فالو؟!😗
۹.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.