وقتی به بهانه ی دخترتون بهت میگه برگرد!🙂🖤🥀
وقتی به بهانهی دخترتون بهت میگه برگرد!🙂🖤🥀
P.t3
به سمت مهد کودک شرکت قدم برداشت و وارد اتاق مخصوص بازی بچه ها شد!
سویون رو روی زمین گذاشت،دخترکش تا وقتی پاهاش زمین رو لمس کردن سریع با کوله پشتیش که یه بندش آویزون روی بازوش افتاده بود به سمت دوستاش دویید پدرشو به فراموشی سپرد!
جونگکوک لبخندی زد و از اتاق اومد بیرون و وارد آسانسور شد!
در کشویی آسانسور باز شد و جونگکوک پاشو تو راهرو طبقه آخر گذاشت!
راهرویی که خلوت بود مگر اینکه جلسهای داشته باشن یا سرشون بشدت شلوغ باشه!
*جونگکوکا-؟
برگشت و به رفیق چندین سالش،سونبین خیره شد!
+چیشده-؟
سونبین قدمی به سمت جونگکوک برداشت و چشمکی زد!
*پیداش کردم!آدرس خونش،محل کارش،چیکارا کرده...همهرو پیدا کردم
از درون خوشحال شد ولی دوست نداشت کسی زیاد خوشحالیشو ببینه!
از سونبین رو گرفت و به سمت اتاق مدیریت پا تند کرد!
+زودباش بیا تو اتاقم!
.
.
+خب-؟
سونبین قهوهشو مزهای کرد و روی میز شیشهای روبروش گذاشت!
*خیلی به سختی تونستم محل خونش رو پیدا کنم!از همون روزی که گفتی تعقیش کنم خیلی ناامید بودم و نمیدونست.....
جونگکوک چشماشو چرخوند و از صندلیش بلند شد و رو مبل سرمهای چرم رنگ،روبروی سونبین نشست!
+میخوای چهار تا کلمه و جمله بگی چرا لفتش میدی-؟
*باشه...تو ماشین داشتم میرفتم خونهی جیسو که تو خیابون بطور اتفاقی دیدمش!
+خب-؟کجا میرفت؟چیکار کردی؟!
*به جیسو زنگ زدم گفتم نمیتونم ببینمش رفتم ا/ت رو تعقیب کردم!
جونگکوک خودشو جلوتر کشید و انگشتاشو توهم قفل کرد!
+خونهشو پیدا کردی-؟
*عاممم...خب اره پیدا کردم ولی این وسط یه مشکلی وجود داره!
+چه مشکلی-؟
سونبین زبونشو رو لباش کشید و با نگرانی به جونگکوک نگاه کرد!
*وقتی رفت خونهش در زد و یه مرد در رو براش باز کرد و.....
چی-؟؟
*همو بوسیدن!
لایک،کامنت،فالو-؟😗
P.t3
به سمت مهد کودک شرکت قدم برداشت و وارد اتاق مخصوص بازی بچه ها شد!
سویون رو روی زمین گذاشت،دخترکش تا وقتی پاهاش زمین رو لمس کردن سریع با کوله پشتیش که یه بندش آویزون روی بازوش افتاده بود به سمت دوستاش دویید پدرشو به فراموشی سپرد!
جونگکوک لبخندی زد و از اتاق اومد بیرون و وارد آسانسور شد!
در کشویی آسانسور باز شد و جونگکوک پاشو تو راهرو طبقه آخر گذاشت!
راهرویی که خلوت بود مگر اینکه جلسهای داشته باشن یا سرشون بشدت شلوغ باشه!
*جونگکوکا-؟
برگشت و به رفیق چندین سالش،سونبین خیره شد!
+چیشده-؟
سونبین قدمی به سمت جونگکوک برداشت و چشمکی زد!
*پیداش کردم!آدرس خونش،محل کارش،چیکارا کرده...همهرو پیدا کردم
از درون خوشحال شد ولی دوست نداشت کسی زیاد خوشحالیشو ببینه!
از سونبین رو گرفت و به سمت اتاق مدیریت پا تند کرد!
+زودباش بیا تو اتاقم!
.
.
+خب-؟
سونبین قهوهشو مزهای کرد و روی میز شیشهای روبروش گذاشت!
*خیلی به سختی تونستم محل خونش رو پیدا کنم!از همون روزی که گفتی تعقیش کنم خیلی ناامید بودم و نمیدونست.....
جونگکوک چشماشو چرخوند و از صندلیش بلند شد و رو مبل سرمهای چرم رنگ،روبروی سونبین نشست!
+میخوای چهار تا کلمه و جمله بگی چرا لفتش میدی-؟
*باشه...تو ماشین داشتم میرفتم خونهی جیسو که تو خیابون بطور اتفاقی دیدمش!
+خب-؟کجا میرفت؟چیکار کردی؟!
*به جیسو زنگ زدم گفتم نمیتونم ببینمش رفتم ا/ت رو تعقیب کردم!
جونگکوک خودشو جلوتر کشید و انگشتاشو توهم قفل کرد!
+خونهشو پیدا کردی-؟
*عاممم...خب اره پیدا کردم ولی این وسط یه مشکلی وجود داره!
+چه مشکلی-؟
سونبین زبونشو رو لباش کشید و با نگرانی به جونگکوک نگاه کرد!
*وقتی رفت خونهش در زد و یه مرد در رو براش باز کرد و.....
چی-؟؟
*همو بوسیدن!
لایک،کامنت،فالو-؟😗
۶.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.