چچی

چ....چی ؟
د..دا...دایی ؟
او...اون ک..که
خانم جانگ : اه عزیزم اومدی ؟
بیا با برادرم آشنا کنم تو رو
با تعجب رفتم توی مغازه
خانم جانگ ادامه داد : این برادرمه کیم نامجون
داشت مغزم ارور میداد
یعنی چی
حالا اینکه این رئیسه به کنار ولی اونا مگه خواهر و برادر نیستن پس باید فامیلاشون یکی باشه
من : اه بله ایشون رییسم هستن
خانم جانگ : چه جالب این طوری میتونم هر وقت تونستیم باهم بریم بیرون
نامجون : مگه شهر هرته که هر وقت خواستی ببریش بیرون ؟ باید کار کنه تو شرکت و کمکم کنه
خانم جانگ چشم قره ای بهش رفت
من : ببخشید مگه خواهر و برادر نیستین ؟
هر دو با سر تایید کردن
خانم جانگ : چرا خواهر برادریم
من : خب پس چرا فامیلاتون
خانم جانگ که قضیه رو فهمید گفت : اهاااا خب اون فامیل شوهرمه وگرنه من دراصل فامیلم کیمه
سری از رو فهمیدن تکون دادم
نامجون : ما میریم این دور و بر دور بزنیم باید درباره مسئله ی کاری حرف بزنیم خانم جانگ ( خانم جانگ رو با مسخرگی گفت )
و بعد زد بیرون
من : خدافظ خانم جانگ
خانم کیم : اه عزیزم از این به بعد فامیل خودم رو بگو
دوما میلیون ها بار از موقعی که اسنا شدین بهت گفتن من هانولم نه خانوم جانگ
خنده ای کردم و عذرخواهی کردم و رفتم پیش رئیس
من یا کنجکاوی گفتم : مشکلی توی کار پیش اومده اشتباهی کردم ؟
نامجون نه فقد میخواستم باهات صحبت کنم


ادامه دارد .....
دیدگاه ها (۰)

بچه ها پارت شیش پاک شده بود براهمین دوباره گذاشتمآقای رئیس پ...

کیوتچهههه

لباس ات توی مهمونی

لباس ات توی پارت ده و یازده

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱

:تهیونگ: الان که رفتیم با احترام با پدر و مادرم صحبت می کنی ...

عشق مخفی پارت 5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط