نودل من
#نودل_من
#پارت۳
وای خدایا فکر کنم عقلمو از دست دادم یعنی واقعا رو معلمه کراش زدم من تاحالا رو هیچ کس کراش نزده بودم ولی این یکی فرق میکرد.
معلم شروع کرد به حضور و غیاب و بعدش امتحان گرفت ازمون خدا رو شکر رابرت جلوم نشسته بود و بهم رسوند.
زنگ تفریح که خورد معلم گفت که همه برن بیرون بجز من و رابرت.
رابرت:گاومون زایید فکر کنم فهمید.
من:ای بابا نباید اون جوابو بلند میگفتی.
رابرت:خب تو همش میگفتی بجنب بجنب منم یوهو حواسم نبود و بلند گفتم.
همه رفتن بیرون بجز منو رابرت معلم اشاره کرد که بریم رو صندلی جلویی بشینیم.
زیر لب گفتم:شاید کار دیگه ای داره سوتی ندی.
رابرت:باش.
معلم:فکر کنم خودتون بدونید چیکارتون دارم.
من:آره فکر کنم بدونیم.
معلم:ببینید بچه ها من آدم سخت گیری نیستم ولی یه بار دیگه ببینم دارید تقلب میکنید میفرستم تون دفتر.
رابرت:ببخشید آقای معلم این دوست من هیچی نخونده بود بخدا مجبور شدیم.
وای خدا مثلا اومد جمعش کنه بدترش کرد که قبل اینکه دوباره بخواد چیزی بگه زدم رو پاش.
رابرت:اخخخ چرا میزنی.
با اشاره صورت بهش گفتم ساکت شه.
معلم:اسمت چیه؟
من:کین گروبس.
معلم: تو چی بودی؟
رابرت:رابرت هرینگتون.
معلم: رابرت جان شما میتونی بری من با آقای کین کار دارم.
رابرت زیر لب گفت:تسلیت میگم و رفت.
حالا دیگه من و معلم تنها شدیم.
ادامه دارد••••
میخوای ادامشو ببینی ؟؟ پس بیا پیجم 💫
#پارت۳
وای خدایا فکر کنم عقلمو از دست دادم یعنی واقعا رو معلمه کراش زدم من تاحالا رو هیچ کس کراش نزده بودم ولی این یکی فرق میکرد.
معلم شروع کرد به حضور و غیاب و بعدش امتحان گرفت ازمون خدا رو شکر رابرت جلوم نشسته بود و بهم رسوند.
زنگ تفریح که خورد معلم گفت که همه برن بیرون بجز من و رابرت.
رابرت:گاومون زایید فکر کنم فهمید.
من:ای بابا نباید اون جوابو بلند میگفتی.
رابرت:خب تو همش میگفتی بجنب بجنب منم یوهو حواسم نبود و بلند گفتم.
همه رفتن بیرون بجز منو رابرت معلم اشاره کرد که بریم رو صندلی جلویی بشینیم.
زیر لب گفتم:شاید کار دیگه ای داره سوتی ندی.
رابرت:باش.
معلم:فکر کنم خودتون بدونید چیکارتون دارم.
من:آره فکر کنم بدونیم.
معلم:ببینید بچه ها من آدم سخت گیری نیستم ولی یه بار دیگه ببینم دارید تقلب میکنید میفرستم تون دفتر.
رابرت:ببخشید آقای معلم این دوست من هیچی نخونده بود بخدا مجبور شدیم.
وای خدا مثلا اومد جمعش کنه بدترش کرد که قبل اینکه دوباره بخواد چیزی بگه زدم رو پاش.
رابرت:اخخخ چرا میزنی.
با اشاره صورت بهش گفتم ساکت شه.
معلم:اسمت چیه؟
من:کین گروبس.
معلم: تو چی بودی؟
رابرت:رابرت هرینگتون.
معلم: رابرت جان شما میتونی بری من با آقای کین کار دارم.
رابرت زیر لب گفت:تسلیت میگم و رفت.
حالا دیگه من و معلم تنها شدیم.
ادامه دارد••••
میخوای ادامشو ببینی ؟؟ پس بیا پیجم 💫
۲.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.