تکپارتی(درخواستی)
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#یونجون
&وقتی بیماری قلبی داری...
علامت ا.ت+ علامت یونجون_
ویو یورا؛
با درد فجیح تو قفسه سینت چشاتو نیمه باز کرده و دستتو به قلبت رسوندی همینطور که یواش دستاتو تو لباست مچاله کرده بودی چشاتو محکم رو هم فشارشون دادی ولی هیچ صدای ایجاد نکردی تا شاید یونجون که به خاطر کار و مراقبت از تو به شدت خسته بود کمی استراحت کنه و بتونه تو آرامش بخوابه..
چند دقیقه ای همچنان تلاش کردی تا دردو فراموش کنی ولی کم کم شدت دردش بیشتر میشد جوری که دیگه نمیتونستی تحمل کنی پس تصمیم گرفتی که از رو تخت بلند شیو به سمت آشپزخونه راه بیوفتی..
به آشپزخونه که رسیدی با دستای لرزونت که نیاز به دارو رو نشون میداد کیسه دارو رو برداشتی..شروع کردی به گشتن دارو مورد نظرت ولی متسفانه با سر گیجه ای که به سراغت امد کیسه از دست به زمین افتادو تو عقب عقب رفتی..
چشاتو محکم بستی و اینبار مطمئن بودی که قراره پخش زمین بشی ولی با قفل دستای مردت و گرفته شدن محکم کمرت توسط یونجون منصرف شدی..
_ا.ت عشقم؟؟؟حالت خوبه؟قلبت درد میکنه هوم؟بریم بیمارستان؟
چشاتو آروم از هم فاصله داده و لب زدی:نیاز نیست فقط یه سرگیجه کو..
حرفت با حرکت یهویی یونجون که گرفته شدن رون باهات و گذاشتنت رو اپن بود تو دهنت موند..
با نگرانی داروی مورد نظرتو از رو زمین برداشت و با آب بهت داد که کاملا قورتش دادی..
با عصبانیت بهت خیره شدو لب زد:چند بار تکرار کنم ا.ت که وقتی حالت بد شد منو بید..*لباتو آروم رو لباش گذاشتی و بوسه عمیقیو شروع کردی ولی همکاری نکردن اون ثانیه ای نگذشت که کلافت کرد و باعث جدا شدنت شد*
مرد آشفته از کارات لب زد:اگه صدای دارو هارو نمیشنیدم چی ا.ت؟دوست داری..*نزدیکت امد و سرشو وارد گردنت کرد*چجوری دقم بدی؟؟
لبخندی زدیو دستاتو قفل گردنش کردی
+من خوبم یونجون..دیگه نیاز نیست نگران باشی..
سرشو از گودی گردنت خارج کردو با عشق بهت خیره شد:عاشقتم ا.ت...
+منم عاشقتم یونجون:)!
اینبار خودش دست به کار شد و با گذاشته شدن دستش پشت گردنت بوسه طولانی رو آغاز کرد..
#درخواستی
#یونجون
&وقتی بیماری قلبی داری...
علامت ا.ت+ علامت یونجون_
ویو یورا؛
با درد فجیح تو قفسه سینت چشاتو نیمه باز کرده و دستتو به قلبت رسوندی همینطور که یواش دستاتو تو لباست مچاله کرده بودی چشاتو محکم رو هم فشارشون دادی ولی هیچ صدای ایجاد نکردی تا شاید یونجون که به خاطر کار و مراقبت از تو به شدت خسته بود کمی استراحت کنه و بتونه تو آرامش بخوابه..
چند دقیقه ای همچنان تلاش کردی تا دردو فراموش کنی ولی کم کم شدت دردش بیشتر میشد جوری که دیگه نمیتونستی تحمل کنی پس تصمیم گرفتی که از رو تخت بلند شیو به سمت آشپزخونه راه بیوفتی..
به آشپزخونه که رسیدی با دستای لرزونت که نیاز به دارو رو نشون میداد کیسه دارو رو برداشتی..شروع کردی به گشتن دارو مورد نظرت ولی متسفانه با سر گیجه ای که به سراغت امد کیسه از دست به زمین افتادو تو عقب عقب رفتی..
چشاتو محکم بستی و اینبار مطمئن بودی که قراره پخش زمین بشی ولی با قفل دستای مردت و گرفته شدن محکم کمرت توسط یونجون منصرف شدی..
_ا.ت عشقم؟؟؟حالت خوبه؟قلبت درد میکنه هوم؟بریم بیمارستان؟
چشاتو آروم از هم فاصله داده و لب زدی:نیاز نیست فقط یه سرگیجه کو..
حرفت با حرکت یهویی یونجون که گرفته شدن رون باهات و گذاشتنت رو اپن بود تو دهنت موند..
با نگرانی داروی مورد نظرتو از رو زمین برداشت و با آب بهت داد که کاملا قورتش دادی..
با عصبانیت بهت خیره شدو لب زد:چند بار تکرار کنم ا.ت که وقتی حالت بد شد منو بید..*لباتو آروم رو لباش گذاشتی و بوسه عمیقیو شروع کردی ولی همکاری نکردن اون ثانیه ای نگذشت که کلافت کرد و باعث جدا شدنت شد*
مرد آشفته از کارات لب زد:اگه صدای دارو هارو نمیشنیدم چی ا.ت؟دوست داری..*نزدیکت امد و سرشو وارد گردنت کرد*چجوری دقم بدی؟؟
لبخندی زدیو دستاتو قفل گردنش کردی
+من خوبم یونجون..دیگه نیاز نیست نگران باشی..
سرشو از گودی گردنت خارج کردو با عشق بهت خیره شد:عاشقتم ا.ت...
+منم عاشقتم یونجون:)!
اینبار خودش دست به کار شد و با گذاشته شدن دستش پشت گردنت بوسه طولانی رو آغاز کرد..
۲۳.۷k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.