رمان دنیای من
رمان دنیای من
پارت ۲۱
دیانا، من میخوام لباس زیر بخرم
ارسلان، خوب من کیفم و تو ماشین جا گذاشتم برم بیارم
دیانا، باشه دروغ گفتم میخواستم برای تولدش کادو بخرم رفتم براش یه عطر خریدم یه دستبند که وسطش خفاش داشت
چون توی اتاقش چیزهایی از خفاش بود
برای همین گفتم شاید دوست داره خریدم یه لباس زیر گرفتم و گذاشتم روی اینا
که دیدم اومد
ارسلان، بیا ببر حساب کن
دیانا، خودم پول اینو داشتم
ارسلان، خوب
دیانا، بلیم عروسک بخلیم دیگه
ارسلان، لوس حرف میزد دلم میخواست بپرم تو بغلم و انقدر بوسش کنم که دیگه براش ل.ب نمونه یکم خودم و جمع کردم و گفتم بریم بانو
دیانا، وقتی گفت بانو ذوق کردم
ارسلان، وقتی بهش گفتم بانو ذوق کرد
تو منو نکشی ول کن نیستی دختر
دیانا، ارسلان بریم اونجا نگاه کن
ارسلان، بریم خوب کدوم
دیانا، اون دختر و میخوام اون جغد رو میخوام اون خرس رو
با اون دختر و پسره که دستاشون به همه
ارسلان، اون مثلا به چه دردی میخوره
ورش داشت و یه حالت پیچ پشتش بود چرخوند اون و از اون صدا اومد و اون پسر و دختره هم حرکت میکردن
دیانا، نگاه کن چقدر صداش قشنگه
ارسلان، باشه ورد بریم حساب کنیم
دیانا، باشه
ارسلان،حساب کردم خواستم از در پاساژ بیام بیرون دیانا بازوم و گرفت و گفت
دیانا، برام گوی نخریدی
ارسلان، اون کوکی هرو خریدم دیگه
پارت ۲۱
دیانا، من میخوام لباس زیر بخرم
ارسلان، خوب من کیفم و تو ماشین جا گذاشتم برم بیارم
دیانا، باشه دروغ گفتم میخواستم برای تولدش کادو بخرم رفتم براش یه عطر خریدم یه دستبند که وسطش خفاش داشت
چون توی اتاقش چیزهایی از خفاش بود
برای همین گفتم شاید دوست داره خریدم یه لباس زیر گرفتم و گذاشتم روی اینا
که دیدم اومد
ارسلان، بیا ببر حساب کن
دیانا، خودم پول اینو داشتم
ارسلان، خوب
دیانا، بلیم عروسک بخلیم دیگه
ارسلان، لوس حرف میزد دلم میخواست بپرم تو بغلم و انقدر بوسش کنم که دیگه براش ل.ب نمونه یکم خودم و جمع کردم و گفتم بریم بانو
دیانا، وقتی گفت بانو ذوق کردم
ارسلان، وقتی بهش گفتم بانو ذوق کرد
تو منو نکشی ول کن نیستی دختر
دیانا، ارسلان بریم اونجا نگاه کن
ارسلان، بریم خوب کدوم
دیانا، اون دختر و میخوام اون جغد رو میخوام اون خرس رو
با اون دختر و پسره که دستاشون به همه
ارسلان، اون مثلا به چه دردی میخوره
ورش داشت و یه حالت پیچ پشتش بود چرخوند اون و از اون صدا اومد و اون پسر و دختره هم حرکت میکردن
دیانا، نگاه کن چقدر صداش قشنگه
ارسلان، باشه ورد بریم حساب کنیم
دیانا، باشه
ارسلان،حساب کردم خواستم از در پاساژ بیام بیرون دیانا بازوم و گرفت و گفت
دیانا، برام گوی نخریدی
ارسلان، اون کوکی هرو خریدم دیگه
۸.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.