رفتیت تو و هردو توی اتاق یجی بودن
رفتیت تو و هردو توی اتاق یجی بودن
+یجی کله سعی مو میکنم که بابام رو راضی کنم نکشتت
_اگه قرار نیست تورو داشته باشم،،،پس فرقی با مرده هاندارم،،لاضم نیست راضیش کنی:)) اروم برو تواتاقت
کوک دستی بر موهات اوردو رفت توی اتاقش
وتو موندیو سکوت اتاقت
حالاکه صبح شده بود توهم مجبور بودی مثله اونا بخوابی
(شب)
$یجی....بیدارشو دخترم(اروم)
_امم...اجوما...
$بله
_شب شده؟
$اهم...بلد شو ابی به سرو صورتت بزن
_باشه...
$من میرم
_اهم
اجوما رفت
(ویدیو کوک)
امروز پرستار بهم زنگ زدو گفت که حاله هردو شون خوب تر شده
الان باید برم با پدرم حرف بزنم
*درمیزنه**میره تو*
■هوم چی میخای
+بابا
■کشش نده کوک رک باش
+....من فردا با لیسا ازدواج میکنم،،لطفن دیگه یجی رو ازاد کن
■(خنده بلد)..دیوونه شدی...اون درمورده ما میدونه..چطور ممکنه که بزارم بره
+...حافظه شو پاک میکنم...تمومه چیز هایی که اتفاق افتاده
پدرش از روی صندلی بلد میشه و میره نزدیک کوک
■قبوله...ولی..شرط داره پاش وایمیستی؟
+اره...وایمیستم
■باید بعده ازدواج بالیسا بخوابی...
+چی
■این شرط ازاد کردنه یجی هستش...و اگه ببینم میخای فراریش بدی،،هردو تون رو توی انباری از تشنگی میکشتم...گرفتی؟
+....
■وختمو تلف نکن قبول میکنی
+اره...
■(تعجب)
+ولی خودم با دستای خودم یجی رو از اینجا دور میکنم
■باشه....
+من دیگه میرم
کوک رفت بیرون
■هه...توخوابت ببینی که یجی زنده بمونه کوک(پوزخند)
تهیونگ میاد تو اتاق و درو میبنده
=بابا چیزی که شنیدم...
■دروغ ته
=اوففف خیالم راحت شد
■هروخت بهت گفتم،،کیم یجی رو خلاص کن
=باکمال میل(پزخند)
پارت۳۵
+یجی کله سعی مو میکنم که بابام رو راضی کنم نکشتت
_اگه قرار نیست تورو داشته باشم،،،پس فرقی با مرده هاندارم،،لاضم نیست راضیش کنی:)) اروم برو تواتاقت
کوک دستی بر موهات اوردو رفت توی اتاقش
وتو موندیو سکوت اتاقت
حالاکه صبح شده بود توهم مجبور بودی مثله اونا بخوابی
(شب)
$یجی....بیدارشو دخترم(اروم)
_امم...اجوما...
$بله
_شب شده؟
$اهم...بلد شو ابی به سرو صورتت بزن
_باشه...
$من میرم
_اهم
اجوما رفت
(ویدیو کوک)
امروز پرستار بهم زنگ زدو گفت که حاله هردو شون خوب تر شده
الان باید برم با پدرم حرف بزنم
*درمیزنه**میره تو*
■هوم چی میخای
+بابا
■کشش نده کوک رک باش
+....من فردا با لیسا ازدواج میکنم،،لطفن دیگه یجی رو ازاد کن
■(خنده بلد)..دیوونه شدی...اون درمورده ما میدونه..چطور ممکنه که بزارم بره
+...حافظه شو پاک میکنم...تمومه چیز هایی که اتفاق افتاده
پدرش از روی صندلی بلد میشه و میره نزدیک کوک
■قبوله...ولی..شرط داره پاش وایمیستی؟
+اره...وایمیستم
■باید بعده ازدواج بالیسا بخوابی...
+چی
■این شرط ازاد کردنه یجی هستش...و اگه ببینم میخای فراریش بدی،،هردو تون رو توی انباری از تشنگی میکشتم...گرفتی؟
+....
■وختمو تلف نکن قبول میکنی
+اره...
■(تعجب)
+ولی خودم با دستای خودم یجی رو از اینجا دور میکنم
■باشه....
+من دیگه میرم
کوک رفت بیرون
■هه...توخوابت ببینی که یجی زنده بمونه کوک(پوزخند)
تهیونگ میاد تو اتاق و درو میبنده
=بابا چیزی که شنیدم...
■دروغ ته
=اوففف خیالم راحت شد
■هروخت بهت گفتم،،کیم یجی رو خلاص کن
=باکمال میل(پزخند)
پارت۳۵
۱۱.۳k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.