(ته ویدیو)
(ته ویدیو)
از اتاق پدرم خارج شدم
=امید وارم هرچه زود تر پدرم بگه که بکشمش،باینکه دختره کیوت و بیگناهیه اما کشتنه اون باعث درد کشیدنه کوکه،و درد کشیدنه کوک برای من خیلی خوشحال کنندس(توی دلش)
داشتم به سمت اتاقم میرفتم که صدای شکسته شدن شیشه از اتاق یجی اومد،،نمیدونم چرا ولی نگران شدمو رفتم تو اتاقش
=یجی همه چیز رو به راهه؟
_عا..مم...عاره..اره...همه چیز خوبه...فقط لیوان از دستم افتاد
=..بهش دست نزن دستت میبره
_نه مواظب هستم..اخخ(دستش میبره)
=بهت گفتم دست نزن ببین
یجی دستی که بریده بود رو برد پشتش تا ته نبینه
=داری چیکار میکنی...دستت رو بده ببینم زیاد بریده
_ن..نه..مشکلی..نیست...
=ببینم...تو...ترسیدی؟؟
_نههه..فقط....خوب..تو..خوناشامیی
=خنده)نگران نباش من الان به خون احتیاجی ندارمو کاملن سیرم...حالا دستت رو بده
یجی اروم اروم دستش رو داد به ته
=بلد شو برو توی تخت بشین منم جعبه ی کمک های اولیه میارم
_اهم
رفتی نشستی و ته جعبه رو اورد و کنارت نشست، اون مشغول باند پیچی دستت بودو توهم بهش خیره شده بودی
=زیاد بهم نگا نکن ممکنه عاشقم شی
_چی؟؟...یااا...فقط داشتم به یه چیزی فک میکردم
=به چی
_اجوما ها گفتن که تو اخلاقت خیلی بده،،،ولی اصلن اینطوری نیستی
=اونا گفتن؟؟
_اهم
=همم..جالبه........بیا..دستت رو بستم
_ممنونم
=خاهش به اجوما میگم اینجارو جم کنه
_عامم..میتونم یه سوال بپرسم؟
=اهم
_تو و کوک برادرد دیگه اره؟
=اره
_رابطتون باهم...احساس میکنم خیلی بده
=کوک زیاد ازم خوشش نماد،نمدونم چرا،،ولی من واقعن دوسش دارم به هرحال اون برادره بزرگه منه و من برای خوشحالیش هرکاری میکنم،،برای همین با تو بد رفتاری نمیکنم چون کوک دوست داره...:))(دروغ میگوید)
_او...
=خوببب اگه سوال دیگه ای نداری من برم
_نه...ممنون
=راستی...از این به بعد دوست باشیم
دستشو دراز میکنه
_عام...البته
دستشو میگیره
=خوبه...ولی...دوستی ما باید یه راز باشه هیچ کسی نفهمه،،،حتی کوک
_باشه...ولی چرا؟
=دلیله خاصی نداره
_باشه قول میدم به کسی نگم
=بای
_بای
تهیونگ رفت بیرون
پارت۳۶
از اتاق پدرم خارج شدم
=امید وارم هرچه زود تر پدرم بگه که بکشمش،باینکه دختره کیوت و بیگناهیه اما کشتنه اون باعث درد کشیدنه کوکه،و درد کشیدنه کوک برای من خیلی خوشحال کنندس(توی دلش)
داشتم به سمت اتاقم میرفتم که صدای شکسته شدن شیشه از اتاق یجی اومد،،نمیدونم چرا ولی نگران شدمو رفتم تو اتاقش
=یجی همه چیز رو به راهه؟
_عا..مم...عاره..اره...همه چیز خوبه...فقط لیوان از دستم افتاد
=..بهش دست نزن دستت میبره
_نه مواظب هستم..اخخ(دستش میبره)
=بهت گفتم دست نزن ببین
یجی دستی که بریده بود رو برد پشتش تا ته نبینه
=داری چیکار میکنی...دستت رو بده ببینم زیاد بریده
_ن..نه..مشکلی..نیست...
=ببینم...تو...ترسیدی؟؟
_نههه..فقط....خوب..تو..خوناشامیی
=خنده)نگران نباش من الان به خون احتیاجی ندارمو کاملن سیرم...حالا دستت رو بده
یجی اروم اروم دستش رو داد به ته
=بلد شو برو توی تخت بشین منم جعبه ی کمک های اولیه میارم
_اهم
رفتی نشستی و ته جعبه رو اورد و کنارت نشست، اون مشغول باند پیچی دستت بودو توهم بهش خیره شده بودی
=زیاد بهم نگا نکن ممکنه عاشقم شی
_چی؟؟...یااا...فقط داشتم به یه چیزی فک میکردم
=به چی
_اجوما ها گفتن که تو اخلاقت خیلی بده،،،ولی اصلن اینطوری نیستی
=اونا گفتن؟؟
_اهم
=همم..جالبه........بیا..دستت رو بستم
_ممنونم
=خاهش به اجوما میگم اینجارو جم کنه
_عامم..میتونم یه سوال بپرسم؟
=اهم
_تو و کوک برادرد دیگه اره؟
=اره
_رابطتون باهم...احساس میکنم خیلی بده
=کوک زیاد ازم خوشش نماد،نمدونم چرا،،ولی من واقعن دوسش دارم به هرحال اون برادره بزرگه منه و من برای خوشحالیش هرکاری میکنم،،برای همین با تو بد رفتاری نمیکنم چون کوک دوست داره...:))(دروغ میگوید)
_او...
=خوببب اگه سوال دیگه ای نداری من برم
_نه...ممنون
=راستی...از این به بعد دوست باشیم
دستشو دراز میکنه
_عام...البته
دستشو میگیره
=خوبه...ولی...دوستی ما باید یه راز باشه هیچ کسی نفهمه،،،حتی کوک
_باشه...ولی چرا؟
=دلیله خاصی نداره
_باشه قول میدم به کسی نگم
=بای
_بای
تهیونگ رفت بیرون
پارت۳۶
۹.۵k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.