رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
part8
................ جذاب
بودن و کیوت بازی
دربیاری:/
نگو آشپز هم هستی.
- بله؟:/
♡هیچی فردا ساعت 7
بیدار شو بیا پایین
تا با هم آشپزی کنیم.
(افتخار دادین آقا؛))
- هوم. شب خوش.
بقیه اعضا: شب خوش.
حرفش چه معنی
داشت؟
هیچ ول کن.بخواب
سول یی.
صبح
سول یی ویو:
دست و صورتم رو
میشورم و یکمی
کرم مرطوب کننده
می زنم.
لباس خوابم رو
عوض می کنم.
یه لباس کوتاه
سبز نعنایی
که زیر نافه و
یه شلوارکی که
به رنگ خاکستری
هست می پوشم
و از اتاق می زنم
بیرون.
هیچ کس بیدار نیست
و صدا از توی آشپز خونه
میاد.
حتما چانیوله
بعله:)خود خودشه؛)
- سلام
♡سلام
- صبح بخیر.
باید چیکار کنم؟
♡ هیچی. میخوام پنکیک
درست کنم. کمکم میکنی؟
- با کمال میل.
چانیول ویو:
اون واقعا دیونه
شده بود؟
با اون لباسایی که پوشیده
بود نمی ترسید یه وقتی
یه پسر بهش......
البته لباسش چیزی نداشت
و آستین بلند بود ولی
شلوارک داشت خب.
هیچی ولش.
(بیچاره سول یی:/)
ـ ماهیتابه رو داغ
کردی؟
♡اوهوم
ـ خب، چه شکلی
درست کنم؟
♡گرد دیگه:/
این چه سوالی بود
دقیقا؟(از زبون چانیول)
ـ ببین ما وقتی پنکیک
درست میکنیم توش
یه شکلی درمیاریم.
مثلا مثلث، مربع
مستطیل، دایره
ستاره، قلب......
♡قلب خوبه.
(اوخیی پسرم
قلب میخواد🥺)
وایی خدا داشتم
چی تف میدادم؟
♡آره. قلب خوبه.
☆سلام بر آشپزان
گرامی. چیکار میکنید؟
-♡پنکیک میپزیم
بکهیون ویو:
خوشگل شده بود .
حتی با اینکه ساده لباس
پوشیده بود.
☆سلام بر آشپزان گرامی.
چیکار میکنید؟
-♡پنکیک میپزیم
☆اوووو به به پرنسسمون
هم که اینجاست.
(خدایی کرم داری
بچه 😂:))
ـ چی؟
سول یی ویو:
چی داشت میگفت ؟
مشت محکمی به
شونش می زنم و میگم:
ـ چی؟
☆هوی. دردم اومد.
ـ اوه. ببخشید.
دو تایی زدن زیر خنده:)
☆خیله خب بچه ها.
همه بیدار شدن لطفا
زود تر پنکیک ها رو
درست کنید. چون داریم
از کنجکاوی اینکه پنکیکای
پرنسس خانوم چه مزه ای
هست داریم می میریم:)
پنکیکا رو می برم سر میز
و برای هر کسی دو تا
میذارم .
داشتم قهوه ها رو میاوردم
سر میز که پام پیچ خورد
اما یکی از پشت منو
گرفت .
هوففف قهوه ها نریخت.
+مواظب باش خانومی.............
این داستان ادامه دارد............. 🌹
part8
................ جذاب
بودن و کیوت بازی
دربیاری:/
نگو آشپز هم هستی.
- بله؟:/
♡هیچی فردا ساعت 7
بیدار شو بیا پایین
تا با هم آشپزی کنیم.
(افتخار دادین آقا؛))
- هوم. شب خوش.
بقیه اعضا: شب خوش.
حرفش چه معنی
داشت؟
هیچ ول کن.بخواب
سول یی.
صبح
سول یی ویو:
دست و صورتم رو
میشورم و یکمی
کرم مرطوب کننده
می زنم.
لباس خوابم رو
عوض می کنم.
یه لباس کوتاه
سبز نعنایی
که زیر نافه و
یه شلوارکی که
به رنگ خاکستری
هست می پوشم
و از اتاق می زنم
بیرون.
هیچ کس بیدار نیست
و صدا از توی آشپز خونه
میاد.
حتما چانیوله
بعله:)خود خودشه؛)
- سلام
♡سلام
- صبح بخیر.
باید چیکار کنم؟
♡ هیچی. میخوام پنکیک
درست کنم. کمکم میکنی؟
- با کمال میل.
چانیول ویو:
اون واقعا دیونه
شده بود؟
با اون لباسایی که پوشیده
بود نمی ترسید یه وقتی
یه پسر بهش......
البته لباسش چیزی نداشت
و آستین بلند بود ولی
شلوارک داشت خب.
هیچی ولش.
(بیچاره سول یی:/)
ـ ماهیتابه رو داغ
کردی؟
♡اوهوم
ـ خب، چه شکلی
درست کنم؟
♡گرد دیگه:/
این چه سوالی بود
دقیقا؟(از زبون چانیول)
ـ ببین ما وقتی پنکیک
درست میکنیم توش
یه شکلی درمیاریم.
مثلا مثلث، مربع
مستطیل، دایره
ستاره، قلب......
♡قلب خوبه.
(اوخیی پسرم
قلب میخواد🥺)
وایی خدا داشتم
چی تف میدادم؟
♡آره. قلب خوبه.
☆سلام بر آشپزان
گرامی. چیکار میکنید؟
-♡پنکیک میپزیم
بکهیون ویو:
خوشگل شده بود .
حتی با اینکه ساده لباس
پوشیده بود.
☆سلام بر آشپزان گرامی.
چیکار میکنید؟
-♡پنکیک میپزیم
☆اوووو به به پرنسسمون
هم که اینجاست.
(خدایی کرم داری
بچه 😂:))
ـ چی؟
سول یی ویو:
چی داشت میگفت ؟
مشت محکمی به
شونش می زنم و میگم:
ـ چی؟
☆هوی. دردم اومد.
ـ اوه. ببخشید.
دو تایی زدن زیر خنده:)
☆خیله خب بچه ها.
همه بیدار شدن لطفا
زود تر پنکیک ها رو
درست کنید. چون داریم
از کنجکاوی اینکه پنکیکای
پرنسس خانوم چه مزه ای
هست داریم می میریم:)
پنکیکا رو می برم سر میز
و برای هر کسی دو تا
میذارم .
داشتم قهوه ها رو میاوردم
سر میز که پام پیچ خورد
اما یکی از پشت منو
گرفت .
هوففف قهوه ها نریخت.
+مواظب باش خانومی.............
این داستان ادامه دارد............. 🌹
۳.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.