ددی دیوانه
(ویو یونگی)
هرچی منتظر شدم بیدار نشد داشتم نگران میشدم پس به اجوما گفتم دکتر خبر کنه دکتر اومد
دکتر:سلام قربان چه مشکلی پیش اومده
&داشتم خونشو پریروز میخوردم که بیهوش شد و دیگه بیدار نشد
دکتر بعد از معاینه گفت:متاسفانه خون زیادی از دست دادن و متاسفانه برای همیشه نمیتونن خون بدن
&وات الان حالش خوب میشه کی بیدار میشه
دکتر:بهوش اومدنش رو نمیدونم خودش بیدار میشه ولی حالش فکر نمیکنم خوب باشه ارباب به هیچ وجه دیگه خونشو نخورید چون میمیره
&میتونید برید
دکتر رفت منم رفتم بغل ا/ت و در اغوشش گرفتم اگه اون دیگه نمیتونه خون بهم بده من بازم ولش نمیکنم من اونو برای خون نمیخواستم من اونو برای خوش میخوام
(ویو ۳ماه بعد)
سه ماه که ا/ت خوابیده نمیدونم کی بیدار میشه دلم براش تنگ شده دیگه مثل قبل نیستم دوباره حالم بد شده همش گریه میکنم شبا ولی امروز حس خوبی دارم نمیدونم چرا صبح مثل همیشه بیدار شدم رفتم به ا/ت سر زدم و رفتم سرکار ساعت ۷ شب بود که اجوما زنگ زد
اجوما:سلام ارباب خانم رفته بودم بهش سر بزنم تکون خوردن
&باشه همین الان خودمو میرسونم ......
هرچی منتظر شدم بیدار نشد داشتم نگران میشدم پس به اجوما گفتم دکتر خبر کنه دکتر اومد
دکتر:سلام قربان چه مشکلی پیش اومده
&داشتم خونشو پریروز میخوردم که بیهوش شد و دیگه بیدار نشد
دکتر بعد از معاینه گفت:متاسفانه خون زیادی از دست دادن و متاسفانه برای همیشه نمیتونن خون بدن
&وات الان حالش خوب میشه کی بیدار میشه
دکتر:بهوش اومدنش رو نمیدونم خودش بیدار میشه ولی حالش فکر نمیکنم خوب باشه ارباب به هیچ وجه دیگه خونشو نخورید چون میمیره
&میتونید برید
دکتر رفت منم رفتم بغل ا/ت و در اغوشش گرفتم اگه اون دیگه نمیتونه خون بهم بده من بازم ولش نمیکنم من اونو برای خون نمیخواستم من اونو برای خوش میخوام
(ویو ۳ماه بعد)
سه ماه که ا/ت خوابیده نمیدونم کی بیدار میشه دلم براش تنگ شده دیگه مثل قبل نیستم دوباره حالم بد شده همش گریه میکنم شبا ولی امروز حس خوبی دارم نمیدونم چرا صبح مثل همیشه بیدار شدم رفتم به ا/ت سر زدم و رفتم سرکار ساعت ۷ شب بود که اجوما زنگ زد
اجوما:سلام ارباب خانم رفته بودم بهش سر بزنم تکون خوردن
&باشه همین الان خودمو میرسونم ......
۶.۹k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.