عشق اجباری

" عشق اجباری"
p,31 ( اخر )
.
.
.
دست جونگ کوک رو گرفتم و رفتیم سمت میزی که روش محموله ها بود ..... جانگ شی روی میز نشسته بود و لیوان ویسکی توی دستشو تکون میداد .....
.
کوک : خب محموله ها کجان ؟
.
جانگ شی به بادیگاردش اشاره کرد و کل اون ۱۰ تن کوکائین توی کامیون جا به جا کرد ....
.
توی همین هین جیمین به صورت ناشناس به پلیسا خبر داد
.
ا/ت : خب کار ما اینجا تمومه .
.
با سحم محموله های خودمون از کارخونه خارج شدیم و توی ماشین گذاشتیم و نشستیم ... بعد از ۵ مین پلیسا ریختن توی کارخونه و جانگ شی رو گرفتن ...‌ به سمت عمارت پدرم راه اوفتادم تا خبر دستگیری جانگ شی رو بهش بدیم ‌‌.....
.
.
۳ سال بعد
.
از اون اتفاق ۳ سال گذشته و منو جونگ کوک صاحب یک دختر کوچولو شدیم که الان ۱ سالو نیم شه .... هیچ وقت توی زندگیم فکر نمیکردم که این قدر میتونم از زندگی لذت ببرم و خوش حال باشم ....
.
زندگی گاهی وقتا بهت سخت میگیره ولی شاید همین سخت گرفتن باعث میشه زندگیت تغییر کنه پس از اتفاقات زندگیت ناراحت نباش چون شاید سرنوشت اینجوری بوده 🙂💗
.

وایی بالاخره این فیک تموم شد قشنگام مرسی که حمایتم منتظر فیک جدید باشین عسلام😉💗
دیدگاه ها (۶)

۱۵۰ تاییمون مبارکککک😭💗💗💗

...اسم فیک = "سرنوشت "تعداد پارت = نامعلوم شخصیت های اصلی = ...

" عشق اجباری "p,31...جونگ کوک ا/ت رو گذاشت زمین و با دستاش ص...

"عشق اجباری"p,30...ویو کوک * اروم چشمامو باز کردم که دیدم ا/...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

قلب یخیپارت ۱۱بچه ها علت اینکه دیر به دیر می‌زارم اینه که سم...

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط