فیک کوک ( عشق من ) خلاصه پ۶و۱
سلام بچه ها چون پیجم مسدود شده بود الان دوباره میزارمش
( آنچه گذشت: ا/ت یک دختر دبیرستانی هست که وقتی میره توی کلاسش با یک پسری به نام جونگ کوک آشنا میشه و چند کین بعدش بهترین و صمیمی ترین دوستش به نام جیان وارد کلاس میشه اونها از بچگی باهم بودن وقتی کلاس شروع شد و بعدش تموم شد همه ی بچه ها داشتن توی زنگ تفریح غذا میحوردن و حرف میزدن جیان و ا/ت کنار هم روی صندلی یکی مونده یه آخر نشسته بودن و جونگ کوک هم تنهایی روی صندلی آخر ردیف وسط نشسته بود
جیان و ا/ت توی ردیف چپ نشسته بودن . توی زنگ تفریح یک خواهر و برادر به نام شینا و جی هیون اومدن و با جیان و ا/ت دوست شدن جونگ کوک که دست خودش نبود داشت ا/ت رو زیر نظر میگرفت که دید یک پسره به نام جونگ هو هی داره ا/ت رو نگاه میکنه و وقتی ا/ت هم جونگ هو رو نگاه میکنه، جونگ هو روشو برمیگردونه جونگ کوک مثلا برای عذاب وجدان خودش میخواد که به ا/ت درباره ی این موضوع کمک کنه ا/ت هم کم کم فهمید که جونگ هو داره نگاهش میکنه ولی ا/ت جونگ هو رو نمیشناخت و از بچه ها شنید که پسر هیزیه وقتی کلاس تعطیل شد ا/ت توی سال بود و داشت میرفت که یهو جونگ هو مراحمش شد و بهش پیشنهاد داد ولی ا/ت زبونش بند اومده بود که یهو جونگ کوک اومد و خودشو الکی به عنوان دوست پسر ا/ت جا زد جونگ هو باور نکرد و گفت که برا اثباتش باید لب همو ببوسید ا/ت هم خیلی شوکه شده بود ولی اون ها با نگرانی همو بوسیدن و جونگ هو هم بیخیال ا/ت شد و رفت . وقتی ا/ت از جونگ کوک پرسید که چرا اینکارو کرد جونگ کوک گفت که فقط میخواست کمکش کنه ولی بازم خوشحاله که کار به اینجا کشیده و تا اینو گفت خندید و رفت ا/ت هم چند مین بعدش رفت که دید جونگ کوک کنار ماشین ا/ت ایستاده و ازش میخواد که برسونتش چون ماشین جونگ کوک امروز خراب شده ا/ت هم قبول میکنه توی راه کم کم میفهمن که همسایه هستن.....
بچه ها الان که من اینو نوشتم نصفه شبه و من واقعا خستم فردا پارت ۷ رو میزارم . فالوورا لطفا برگردین و به فالوور های دیگه ام که توی پیج قبلیم بودن پیام
بدید و بگین که پیج جدیدمو دنبال کنن لطفا . مرسییییی
مرسی که خوندی 💜💜🤳🤳🤳💜💜🤳
( آنچه گذشت: ا/ت یک دختر دبیرستانی هست که وقتی میره توی کلاسش با یک پسری به نام جونگ کوک آشنا میشه و چند کین بعدش بهترین و صمیمی ترین دوستش به نام جیان وارد کلاس میشه اونها از بچگی باهم بودن وقتی کلاس شروع شد و بعدش تموم شد همه ی بچه ها داشتن توی زنگ تفریح غذا میحوردن و حرف میزدن جیان و ا/ت کنار هم روی صندلی یکی مونده یه آخر نشسته بودن و جونگ کوک هم تنهایی روی صندلی آخر ردیف وسط نشسته بود
جیان و ا/ت توی ردیف چپ نشسته بودن . توی زنگ تفریح یک خواهر و برادر به نام شینا و جی هیون اومدن و با جیان و ا/ت دوست شدن جونگ کوک که دست خودش نبود داشت ا/ت رو زیر نظر میگرفت که دید یک پسره به نام جونگ هو هی داره ا/ت رو نگاه میکنه و وقتی ا/ت هم جونگ هو رو نگاه میکنه، جونگ هو روشو برمیگردونه جونگ کوک مثلا برای عذاب وجدان خودش میخواد که به ا/ت درباره ی این موضوع کمک کنه ا/ت هم کم کم فهمید که جونگ هو داره نگاهش میکنه ولی ا/ت جونگ هو رو نمیشناخت و از بچه ها شنید که پسر هیزیه وقتی کلاس تعطیل شد ا/ت توی سال بود و داشت میرفت که یهو جونگ هو مراحمش شد و بهش پیشنهاد داد ولی ا/ت زبونش بند اومده بود که یهو جونگ کوک اومد و خودشو الکی به عنوان دوست پسر ا/ت جا زد جونگ هو باور نکرد و گفت که برا اثباتش باید لب همو ببوسید ا/ت هم خیلی شوکه شده بود ولی اون ها با نگرانی همو بوسیدن و جونگ هو هم بیخیال ا/ت شد و رفت . وقتی ا/ت از جونگ کوک پرسید که چرا اینکارو کرد جونگ کوک گفت که فقط میخواست کمکش کنه ولی بازم خوشحاله که کار به اینجا کشیده و تا اینو گفت خندید و رفت ا/ت هم چند مین بعدش رفت که دید جونگ کوک کنار ماشین ا/ت ایستاده و ازش میخواد که برسونتش چون ماشین جونگ کوک امروز خراب شده ا/ت هم قبول میکنه توی راه کم کم میفهمن که همسایه هستن.....
بچه ها الان که من اینو نوشتم نصفه شبه و من واقعا خستم فردا پارت ۷ رو میزارم . فالوورا لطفا برگردین و به فالوور های دیگه ام که توی پیج قبلیم بودن پیام
بدید و بگین که پیج جدیدمو دنبال کنن لطفا . مرسییییی
مرسی که خوندی 💜💜🤳🤳🤳💜💜🤳
۷.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.