فیک عوضی قلدر (p18)
ات و هیونجین و مین جه از پله ها اومدن پایین و با دیدن این صحنه برق گرفته بودشون هیونجین نمیدونست چیکار کنه
ات با دیدن اون فیلم شوکه شده بود حالش بد بود بغض کرده بود با سرعت از مدرسه بیرون رفت مین جه هم دنبالش بود رفت توی خوابگاه توی اتاقش
ات ؛ خودمو روی تختم پرت کردم و فقط گریه میکردم داشتم میمردم اون چطور تونست اینکارو بکنه چطور تونست به من خیانت کنه
راوی : ات خیلی ناراحت بود و نمیتونست این کار هیونجین تحمل کنه واقعا براش سخت بود دوست پسرش که از بچگی باهاش بوده الان با همکلاسیش رابطه داشته باشه از طرفی همه داشتن سویون رو توی سالن با انگشت نشون میدادن و اونو تحقیر میکردن اون هم تحمل این حرفارو نداشت و براش سخت بود
ویو هیونجین : سریع رفتم بالا تا از اتاق کنترل اون فیلم لعنتیو قطع کنم توی سالن بالا جیمین و اون دوستشو دیدم ولی بدون توجه بهشون به راهم ادامه دادم که ....
جیمین : هییی وایستا بیینم اون فیلم تا نیم ساعت دیگه قطع نمیشه تلاشت بی خودیه
هیونجین : پس کار تو بود عوضی
جیمین : گفتم ک با بد کسی در افتادی
هیونجین : لعنت بهت عوضی میکشمت
جیمین : ببین هنوزم ادب نشدی میخوای یه بلای بدتر سرت بیارم
هیونجین : فقط صبر کن ببینم چطوری تلافی میکنم
جیمین : منتظرم ( در حال خنده )
هیونجین ؛ رفتم پایین دیدم اون فیلم لعنتی هنوز داره پخش میشه تنها فکری ک به ذهنم میرسید این بود یه گلدون سنگین برداشتم برت کردم سمت مانیتور صفحش شکست و تصویرش قطع شد چشمم به سویون افتاد که وسط سالن داشت گریه میکرد همه دورش جمع شده بودن و داشتن سرزنشش میکردن رفتم جلو داد زدن : گمشید عوضیا ، برید پی کارتون ( بلند )
با صدای جیغ سویون برگشتم که یهو افتاد محکم گرفتمش بیهوش شده بود بغلش کردمو بدون توجه به هیچی بردمش بیرون گذاشتمش تو ماشین سوار شدم به سمت بیمارستان راه افتادم برام مهم نبود چه اتفاقی برام میوفته تنبیه پدرم اخراج شدنم ابروی خودم یا هر چیز دیگه ای برام مهم نبود فقط سویون برام مهم بود من واقعا دوسش داشتم
هیونجین : سویون سویون چشماتو باز کن عزیزم ، سویون خواهش میکنم چشماتو باز کن تموم شد
بعد از 10 دقیقه رسیدیم سریع بردمش توی بیمارستان پرستارا اومدنو بردنش توی اتاق منم پشت در منتظر بودم نگرانش بودم که خدایی نکرده اتفاقی براش بیوفته همش راه میرفتم بی اختیار اشک میریختم همش تقصیر من بود .....
لایک : 120
ات با دیدن اون فیلم شوکه شده بود حالش بد بود بغض کرده بود با سرعت از مدرسه بیرون رفت مین جه هم دنبالش بود رفت توی خوابگاه توی اتاقش
ات ؛ خودمو روی تختم پرت کردم و فقط گریه میکردم داشتم میمردم اون چطور تونست اینکارو بکنه چطور تونست به من خیانت کنه
راوی : ات خیلی ناراحت بود و نمیتونست این کار هیونجین تحمل کنه واقعا براش سخت بود دوست پسرش که از بچگی باهاش بوده الان با همکلاسیش رابطه داشته باشه از طرفی همه داشتن سویون رو توی سالن با انگشت نشون میدادن و اونو تحقیر میکردن اون هم تحمل این حرفارو نداشت و براش سخت بود
ویو هیونجین : سریع رفتم بالا تا از اتاق کنترل اون فیلم لعنتیو قطع کنم توی سالن بالا جیمین و اون دوستشو دیدم ولی بدون توجه بهشون به راهم ادامه دادم که ....
جیمین : هییی وایستا بیینم اون فیلم تا نیم ساعت دیگه قطع نمیشه تلاشت بی خودیه
هیونجین : پس کار تو بود عوضی
جیمین : گفتم ک با بد کسی در افتادی
هیونجین : لعنت بهت عوضی میکشمت
جیمین : ببین هنوزم ادب نشدی میخوای یه بلای بدتر سرت بیارم
هیونجین : فقط صبر کن ببینم چطوری تلافی میکنم
جیمین : منتظرم ( در حال خنده )
هیونجین ؛ رفتم پایین دیدم اون فیلم لعنتی هنوز داره پخش میشه تنها فکری ک به ذهنم میرسید این بود یه گلدون سنگین برداشتم برت کردم سمت مانیتور صفحش شکست و تصویرش قطع شد چشمم به سویون افتاد که وسط سالن داشت گریه میکرد همه دورش جمع شده بودن و داشتن سرزنشش میکردن رفتم جلو داد زدن : گمشید عوضیا ، برید پی کارتون ( بلند )
با صدای جیغ سویون برگشتم که یهو افتاد محکم گرفتمش بیهوش شده بود بغلش کردمو بدون توجه به هیچی بردمش بیرون گذاشتمش تو ماشین سوار شدم به سمت بیمارستان راه افتادم برام مهم نبود چه اتفاقی برام میوفته تنبیه پدرم اخراج شدنم ابروی خودم یا هر چیز دیگه ای برام مهم نبود فقط سویون برام مهم بود من واقعا دوسش داشتم
هیونجین : سویون سویون چشماتو باز کن عزیزم ، سویون خواهش میکنم چشماتو باز کن تموم شد
بعد از 10 دقیقه رسیدیم سریع بردمش توی بیمارستان پرستارا اومدنو بردنش توی اتاق منم پشت در منتظر بودم نگرانش بودم که خدایی نکرده اتفاقی براش بیوفته همش راه میرفتم بی اختیار اشک میریختم همش تقصیر من بود .....
لایک : 120
۹۲.۶k
۳۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.