سحر قبل از طلوع خورشید قصر در هالهای از سکوت وهمآلود فرو رفته بود ...
---
𝐾𝑖𝑚'𝑟𝑒𝑖𝑔𝑛
𝑃𝐴𝑅𝑇: 14
سحر، قبل از طلوع خورشید، قصر در هالهای از سکوت وهمآلود فرو رفته بود. اما سکوتی که نفس میکشید، سکوتی که آمادهی فریاد بود.
تهیونگ توی اتاق جنگ ایستاده بود. چند فرمانده دور میز بودن. نگاهشون به نشان خاکسترشده روی کاغذ دوخته شده بود.
— این... اگه واقعا نشان خاندان سابقه، یعنی پسر عموی پدرم هنوز زندست. همونی که فکر میکردیم تو تبعید کشته شده.
یکی از فرماندهها با صدای بم گفت:
— اگه اون زنده باشه و بخواد ادعای تاج کنه... ممکنه بخشی از مردم سمت اون برن.
تهیونگ لبخند سردی زد:
— نمیذارم یه سایه از گذشته آیندهم رو نابود کنه.
— نقشهات چیه، اعلیحضرت؟
— یه دام. اونا فکر میکنن ما هنوز تو شوک مرگ یووونیم... ولی نمیدونن ما از هر ضربهای، قویتر بیرون میایم.
---
اون شب، هانا توی حیاط پشتی مشغول تمرین با شمشیر بود. نفسنفس میزد. عرق
𝐾𝑖𝑚'𝑟𝑒𝑖𝑔𝑛
𝑃𝐴𝑅𝑇: 14
سحر، قبل از طلوع خورشید، قصر در هالهای از سکوت وهمآلود فرو رفته بود. اما سکوتی که نفس میکشید، سکوتی که آمادهی فریاد بود.
تهیونگ توی اتاق جنگ ایستاده بود. چند فرمانده دور میز بودن. نگاهشون به نشان خاکسترشده روی کاغذ دوخته شده بود.
— این... اگه واقعا نشان خاندان سابقه، یعنی پسر عموی پدرم هنوز زندست. همونی که فکر میکردیم تو تبعید کشته شده.
یکی از فرماندهها با صدای بم گفت:
— اگه اون زنده باشه و بخواد ادعای تاج کنه... ممکنه بخشی از مردم سمت اون برن.
تهیونگ لبخند سردی زد:
— نمیذارم یه سایه از گذشته آیندهم رو نابود کنه.
— نقشهات چیه، اعلیحضرت؟
— یه دام. اونا فکر میکنن ما هنوز تو شوک مرگ یووونیم... ولی نمیدونن ما از هر ضربهای، قویتر بیرون میایم.
---
اون شب، هانا توی حیاط پشتی مشغول تمرین با شمشیر بود. نفسنفس میزد. عرق
- ۳.۴k
- ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط