مراورید سفید
مراورید سفید
پارت²²
ات:نمیدونم...
یونگی:خب...مهم نیست..اما فکر نکن که من خرم من خودم میفهمم که تو عاشقشی
ات:استاد من همچین فکر نکردم!
یونگی:باشه من میرم
ات و جئون(کوک):خداحافظ(تعظیم)
ویو یونگی
داشتم میرفتم که یهو دیدم ته داره نگاهشون میکنه
ویو ته
میخواستم برم توی کلاسی که یونگی میخواست درس بده چون کارش داشتم..دیدم که دارن حرف میزنن..بعد از حرفای یونگی..مغزم درگیر شد..واقعا ات عاشقمه؟...یه ذوق بزرگی توی قلبم ایجاد شد..اما چهره ام تغییری نکرد..یهو دیدم یونگی کنارمه..یه لحظه ترسیدم
تهیونگ:یا یونگیااااا این چه کاریه؟
یونگی:برای چی داشتی حرفامونو گوش میکردی؟(مشکوک)
تهیونگ:میخواستم بیام باهات حرف بزنم دیدم که تو داری با ات و کوک حرف میزنی
یونگی:ات و کوک؟تا چند وقت پیش خانم جئون و آقای جئون بودن!
تهیونگ:پوف..من چیکار کنم تو بهم شک نکنی؟
یونگی:خب واقعا دیگه فهمیدم توعم عاشقشی و اونم عاشقته...
وقتی گفت "اونم عاشقته" انگار قلبم از شدت ذوقی که من داشتم داشت درمیومد..ولی خب..ات خودش نگفته که عاشقمه....
یونگی:و خب لازم نیست که بهت شک کنم
تهیونگ:مرسی هیونگ
یونگی:خواهش میکنم
تهیونگ:(لبخند)
یونگی:خب دیگه من برم
تهیونگ:باشه گودبای
یونگی:زهر مارو گود بای
تهیونگ:(😐)
یونگی:(رفت)
رفتم پیش ات..خواستم حرفی بزنم که دیدم کوک کنارشه..پوفی کشیدم و سلام کردم
جئون:سلام(سرد)
ات:سلام(لبخند)
جئون:حالا چرا دوباره سلام میکنی استاد کیم؟
تهیونگ:به دلایل مختلف...
جئون:...
لایک:²⁵
کامنت:¹⁰
پارت²²
ات:نمیدونم...
یونگی:خب...مهم نیست..اما فکر نکن که من خرم من خودم میفهمم که تو عاشقشی
ات:استاد من همچین فکر نکردم!
یونگی:باشه من میرم
ات و جئون(کوک):خداحافظ(تعظیم)
ویو یونگی
داشتم میرفتم که یهو دیدم ته داره نگاهشون میکنه
ویو ته
میخواستم برم توی کلاسی که یونگی میخواست درس بده چون کارش داشتم..دیدم که دارن حرف میزنن..بعد از حرفای یونگی..مغزم درگیر شد..واقعا ات عاشقمه؟...یه ذوق بزرگی توی قلبم ایجاد شد..اما چهره ام تغییری نکرد..یهو دیدم یونگی کنارمه..یه لحظه ترسیدم
تهیونگ:یا یونگیااااا این چه کاریه؟
یونگی:برای چی داشتی حرفامونو گوش میکردی؟(مشکوک)
تهیونگ:میخواستم بیام باهات حرف بزنم دیدم که تو داری با ات و کوک حرف میزنی
یونگی:ات و کوک؟تا چند وقت پیش خانم جئون و آقای جئون بودن!
تهیونگ:پوف..من چیکار کنم تو بهم شک نکنی؟
یونگی:خب واقعا دیگه فهمیدم توعم عاشقشی و اونم عاشقته...
وقتی گفت "اونم عاشقته" انگار قلبم از شدت ذوقی که من داشتم داشت درمیومد..ولی خب..ات خودش نگفته که عاشقمه....
یونگی:و خب لازم نیست که بهت شک کنم
تهیونگ:مرسی هیونگ
یونگی:خواهش میکنم
تهیونگ:(لبخند)
یونگی:خب دیگه من برم
تهیونگ:باشه گودبای
یونگی:زهر مارو گود بای
تهیونگ:(😐)
یونگی:(رفت)
رفتم پیش ات..خواستم حرفی بزنم که دیدم کوک کنارشه..پوفی کشیدم و سلام کردم
جئون:سلام(سرد)
ات:سلام(لبخند)
جئون:حالا چرا دوباره سلام میکنی استاد کیم؟
تهیونگ:به دلایل مختلف...
جئون:...
لایک:²⁵
کامنت:¹⁰
۶.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.