خواهرم اولین هدیه اش را

خواهرم اولین هدیه اش را
در زیر زمین
لا به لای لباس های بی حوصله ،
تشت های وارونه ،
لا به لای گل های تزئینی پنهان می گرد
و هر از چند گاهی
به بهانه ی درس و کتاب
هدیه اش را بر می داشت و
می رفت هواخوری
خواهرم عاشقی نکرد
و تا آمد جای قلبش را نشان مان بدهد
مردی حلقه ای به او انداخت
و تا آشپزخانه
او را به زور روی زمین کشید ...!

#بهرنگ_قاسمی
دیدگاه ها (۴)

بعضی روزهاهرگز فراموش نمی‌شوند !مثل روزی ‌که دوستت داشتم ......

"کافه ی دانشگاه"مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و ش...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ ال...

یادته توی خیابون بغلم کردی . . . ؟!میگفتی گـــور پــدر حــسـ...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط