تک پارتی هیونجین
تک پارتی هیونجین
(خیا.نت)
(سو ویو )
سلام من هوانگ سو هستم ۱ سالی میشه که منو هیونجین باهم ازدواج کردیم اما کل این مدت یا سفر کاری بوده یا شرکتش
تازگی ها هم خیلی سرد شده وقتی هم ازش دلیل کاراش رو میپرسم سرم داد میزنه
امشب بهش گفتم زود بیاد خونه
(شب)
ساعت دقیق ۹:۴۵ بود ولی نیومد
(پرش زمانی به ساعت ۳ صبح )
هنوزم منتظر بودم که در خونه باز شد که با غذا مواجه شد
_تو غذا درست کردی ؟
~ مگه مهمه هوانگ
_ممنون ولی من غذا خوردم
رفتم و کتشو گرفتم که با رد رژ لب روی لباس هیونجین بغض کردم
کتشم بوی عطر زنونه میداد
~ کجا بودی (بغض )
_ به تو چه (سرد )
~ جواب منو بده (داد و گریه )
که با سیلی که زد ساکت شدم
_سر من داد نزن تو کسی نیستی که بخوای بدونی من کجام (داد )
منم رفتم توی اتاقمون یا بهتره بگیم اتاقی که فقط یکبار هیونجین توش خوابیده و درو قفل کردم
شروع کرد به در زدن
_ متاسفم سو درو باز کن
ولی فقط در قبالش ساکت بودم
(صبح )
امروز سالگرد ازدواجمون بود
چمدونم رو جمع کردم و به خودم توی آینه نگاه کردم ههه... شبیه مرده ها شدم
در اتاق رو باز کردم که هیونجین با شتاب اومد پیشم
_سو .. صبر کن.. معذرت میخوا
که چمدونم رو دید
~ ممنون هیونجین که تا الان شاید یکم دوستم داشتی
و رفتم
(۴ روز بعد )
تو این چند روز هی حالم بد میشد و بالا میاوردم
برای اینکه حالم بهتر شه با دوستم جنی رفتیم دکتر
منتظر دکتر بودم که با خوشحالی داره میاد
~ خانم چیشده
دکتر : تبریک میگم شما باردارید
~ چند وقته
دکتر : ۱ ماه شده ... شما متوجه نشدید
~ نه ممنون
و رفتم بیرون
از پله های بیمارستان اومدم پایین که چشمم به هیونجین و یک دختره که کارمند شرکتش بود خورد
جنی که متوجه شده بود رفت جلو و زد تو گوشش
جنی : خیلی عو.ضی هوانگ
_ چته روان... جنی تویی
لیا : عشقم این کیه (عققققق)
_جنی میدونی سو کجاست
که هیونجین به من نگاه کرد
جنی : مهم نیست که کجائه ولی همه چی بین تو و اون تموم شده و دیگه سمت سو و بچه نیا
_ چی بچه
جنی : اگه حواست به سو بود میفهمیدی که چیا رو داره تحمل میکنه
که یهو چشمام سیاهی رفت و افتادم
(هیونجین ویو )
....
(خیا.نت)
(سو ویو )
سلام من هوانگ سو هستم ۱ سالی میشه که منو هیونجین باهم ازدواج کردیم اما کل این مدت یا سفر کاری بوده یا شرکتش
تازگی ها هم خیلی سرد شده وقتی هم ازش دلیل کاراش رو میپرسم سرم داد میزنه
امشب بهش گفتم زود بیاد خونه
(شب)
ساعت دقیق ۹:۴۵ بود ولی نیومد
(پرش زمانی به ساعت ۳ صبح )
هنوزم منتظر بودم که در خونه باز شد که با غذا مواجه شد
_تو غذا درست کردی ؟
~ مگه مهمه هوانگ
_ممنون ولی من غذا خوردم
رفتم و کتشو گرفتم که با رد رژ لب روی لباس هیونجین بغض کردم
کتشم بوی عطر زنونه میداد
~ کجا بودی (بغض )
_ به تو چه (سرد )
~ جواب منو بده (داد و گریه )
که با سیلی که زد ساکت شدم
_سر من داد نزن تو کسی نیستی که بخوای بدونی من کجام (داد )
منم رفتم توی اتاقمون یا بهتره بگیم اتاقی که فقط یکبار هیونجین توش خوابیده و درو قفل کردم
شروع کرد به در زدن
_ متاسفم سو درو باز کن
ولی فقط در قبالش ساکت بودم
(صبح )
امروز سالگرد ازدواجمون بود
چمدونم رو جمع کردم و به خودم توی آینه نگاه کردم ههه... شبیه مرده ها شدم
در اتاق رو باز کردم که هیونجین با شتاب اومد پیشم
_سو .. صبر کن.. معذرت میخوا
که چمدونم رو دید
~ ممنون هیونجین که تا الان شاید یکم دوستم داشتی
و رفتم
(۴ روز بعد )
تو این چند روز هی حالم بد میشد و بالا میاوردم
برای اینکه حالم بهتر شه با دوستم جنی رفتیم دکتر
منتظر دکتر بودم که با خوشحالی داره میاد
~ خانم چیشده
دکتر : تبریک میگم شما باردارید
~ چند وقته
دکتر : ۱ ماه شده ... شما متوجه نشدید
~ نه ممنون
و رفتم بیرون
از پله های بیمارستان اومدم پایین که چشمم به هیونجین و یک دختره که کارمند شرکتش بود خورد
جنی که متوجه شده بود رفت جلو و زد تو گوشش
جنی : خیلی عو.ضی هوانگ
_ چته روان... جنی تویی
لیا : عشقم این کیه (عققققق)
_جنی میدونی سو کجاست
که هیونجین به من نگاه کرد
جنی : مهم نیست که کجائه ولی همه چی بین تو و اون تموم شده و دیگه سمت سو و بچه نیا
_ چی بچه
جنی : اگه حواست به سو بود میفهمیدی که چیا رو داره تحمل میکنه
که یهو چشمام سیاهی رفت و افتادم
(هیونجین ویو )
....
۸.۵k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.