اولین بار که براش اشک ریختم

✖اولین بار که براش اشک ریختم...??
✖رفتم پیش خدا فریاد زدم چرا؟
✖خدا ب ارامی گفت:هیسسسس فرشته ها تازه خوابیدن
✖زیر لب پرسیدم پس من چی؟
✖با مهربانی گفت:تو واسم عزیزترینی...
✖بغض کردم وگفتم:فرشته ی من رفت...
✖خدا نگاهم کرد و گفت:اذیتش کردی؟
✖با اشک و هق هق گفتم:فک نکنم...
✖خدا گفت:اومدی دنبالش تو اسمون؟؟؟
✖گفتم:اره،نامرد بهم قول داده بود بدون من جایی نره...
خدا لبخندی زد...
✖سرمو بالا کردم گفتم:من بدم یا اون؟؟؟
✖ خدا گفت:هیچکدوم...
✖داد زدم گفتم:اون بد بود تنهام گذاشت اون بد بود که گفت تا تهش باهاتم حرصم گرفت گفتم ببرش جهنم...
✖خدا با تعجب گفت:مطمئنی؟
✖ بادودلی با اشکام گفتم:نه...
✖به خدا گفتم:میشه ببینمش؟؟؟
خدا قبول کرد...
✖ازین پایین داشتم میدیدمش بلند داد زدم گفتم:اهای همه کسم همه احساس من،من اینجام مگه قرار نبود تنها جایی نری با توام...
✖خدا اروم بهم گفت:صداتو نمیشنوه...
به ارامی با بغض گفتم:دوسش داشتم و دارم،پس چرا رفت؟
✖خدا گفت:اگه زندگیتون بهم ربط نداشت هیچ وقت سر راه هم قرارتون نمیدادم...
✖لبخندی زدمو گفتم:مواظبش باش خدا??
《♡♥مخاطب خاصم رو ب تو سپردم♥♡》 اون منو ب کی سپرد؟
دیدگاه ها (۱)

بـــــــه هَـــــــــــم نِــــــمـی رِســــیــــم...!امّــا...

انقدر الکی خندیدم..،،وقتی راستکی ناراحتم ؛هیشکی " جدیم نمیگی...

بسلااامتیشص

بله ..

فرار من

سه پارتی هیسونگ p۲

رمان فیک پارت نمیدونم چند فک کنم14که یهو در بازشد همون مرده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط