رمان فیک پارت نمیدونم چند فک کنم
رمان فیک پارت نمیدونم چند فک کنم14
که یهو در بازشد همون مرده امد
نگا کردم دیدم ی گلدون هست ورش داشتم گفتم
جلو نیا
خنده زد گفت
!؛ ت ت ت😂
ل:انگشتشو گذاشت به گلدون شیشه ای پایین اوردش گفت
! :فسقلی مواظب باش دستتو نزنی شیشه واسه بچه ها خطر داره هااا
ل:تو کی هستی هانن؟؟
چرا منو اوردی اینجا چرا تعقیبم میکنی
که گفت
! :میخوای بدونی زیر این ماسک بد بوی کی؟؟؟؟
ل:کی هستی؟ 😡عین ادم اون ماسک بی صاحبتو وردار گلدون گرفتم سمتش که یعنی یعنی من خیلی شجاعم زور دارم قوی نترسم( گوز )
که گفت
! :هه😏به همین راحتی؟؟ نچ نمیشه
ل:منظورشو فهمیدم اما خودمو زدم به اون راه که یعنی دوهزاریم هنوز جا نیوفتاده بگیره جرم بده گفتم
منظورت چی؟؟
دیدم با نگاش و دهنش اشاره کرد به
س.ینه هام
که وقتی فهمیدم گفتم
نههههه برا چی بخوام بدونم زیر اون ماسک چه ادم کثافتیه
ج:از دیروز خبری از لیسا نیست واقعا نگرانش بودیم هم من هم امیر کل ساعت رو دنبالش بودیم
همه جا بدو بدو میرفتم دنبالش به پلیسم خبر دادم
تا از رزی پرسیدم
رزی تو نمیدونی چه اتفاقی برای لیسا افتاده؟؟
رزی با هق هق بغض تو گلوش گفت
ر:ر.ر.راستش ی. ی مرد هق هق
همیشه با. ا. بالای پشت بوم نگاه لیسا میکرد که کامل پوشیده بود
ج:داشت میگفت که ی پیامک اند رو گوشیم بازش کردمو.....
شرط
کامنت 25
لایک 3تا
که یهو در بازشد همون مرده امد
نگا کردم دیدم ی گلدون هست ورش داشتم گفتم
جلو نیا
خنده زد گفت
!؛ ت ت ت😂
ل:انگشتشو گذاشت به گلدون شیشه ای پایین اوردش گفت
! :فسقلی مواظب باش دستتو نزنی شیشه واسه بچه ها خطر داره هااا
ل:تو کی هستی هانن؟؟
چرا منو اوردی اینجا چرا تعقیبم میکنی
که گفت
! :میخوای بدونی زیر این ماسک بد بوی کی؟؟؟؟
ل:کی هستی؟ 😡عین ادم اون ماسک بی صاحبتو وردار گلدون گرفتم سمتش که یعنی یعنی من خیلی شجاعم زور دارم قوی نترسم( گوز )
که گفت
! :هه😏به همین راحتی؟؟ نچ نمیشه
ل:منظورشو فهمیدم اما خودمو زدم به اون راه که یعنی دوهزاریم هنوز جا نیوفتاده بگیره جرم بده گفتم
منظورت چی؟؟
دیدم با نگاش و دهنش اشاره کرد به
س.ینه هام
که وقتی فهمیدم گفتم
نههههه برا چی بخوام بدونم زیر اون ماسک چه ادم کثافتیه
ج:از دیروز خبری از لیسا نیست واقعا نگرانش بودیم هم من هم امیر کل ساعت رو دنبالش بودیم
همه جا بدو بدو میرفتم دنبالش به پلیسم خبر دادم
تا از رزی پرسیدم
رزی تو نمیدونی چه اتفاقی برای لیسا افتاده؟؟
رزی با هق هق بغض تو گلوش گفت
ر:ر.ر.راستش ی. ی مرد هق هق
همیشه با. ا. بالای پشت بوم نگاه لیسا میکرد که کامل پوشیده بود
ج:داشت میگفت که ی پیامک اند رو گوشیم بازش کردمو.....
شرط
کامنت 25
لایک 3تا
- ۱.۹k
- ۱۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط