هر چی من بگمه پارت-سی-هشتم
#هر_چی_من_بگمه #پارت-سی-هشتم
از زبون #رویا
موهامو که باز کردم یه لباس خونگی کیوت پوشیدم رفتم پایی همه پایین بودم چرا من همیشه اخرین نفرم؟؟😑رفتم پایین رفتم تو اینترنت 6 تا بلیط اینترنتی گرفتم
+خوب بلیط برای فردا گرفتم
سیلدا:اره بریم که دلم تنگ شد برای کره
سهون:خوبه اینجا کشوره خودتونه اما اونجا رو دوست دارید
مبینا:فقط بریم من از دست این قوزمیت دراز راحت شم(چان لاورها ترخدا ببخشید منم خودم چان لاورم)
چان:دراز عمته
مبینا:عمه من مثل توی لنگ دراز نیست
چان:حسابتو میرسم
مبینا:هیچ غلطی نمیتونی بکنی
چان:میتونم خوبم میتونم
مبینا:باشه بکن ببینم
+خواهران برادران لطفا ارام باشید
هردو:نمیخوایم😡
لولو:اوهوی با عشقه من درست صحبت کنیدا
همه جز رویا:نکنیم چی میشه؟؟
بعد این دعوای کوچولو تبدیل شد به جنگ بالشتی اخرشم من خسته شدم رفتم توی اتاقم و خوابیدم که احساس کردم تخت بالا پایین شد اما حال نداشتم چشمام رو باز کنم پس همونجوری خوابیدم
صبح بیدار شدم توی بغل یکی بودم با لگد اون یکی رو پرت کردم پایین
لولو:اااایییی چه خبرته؟؟
+تو بودی؟؟ببخشید😅برو بیرون میخوام کارهام رو بکنم ساعت 3 پرواز داریم الان ساعته دوازده لولو رفت بیرون من خیلی حساس بودم دوباره رفتم حموم اومدم ساعت 12:30 بود نشستم پشت میز ارایشم موهامو خشک کردم بعد رفتم یه مانتو که سال قبل عموم برام خریده بود رو پوشیدم یه ارایش ملایم کردم لباس هایی که از اونجا اورده بودم رو برداشتم و رفتم پایین دخترا هم اماده بودن ساعت 2:30 بود
+بدویید بریم نیم ساعته دیگه پروازه
همه پریدن بالا رفتیم تاکسی گرفتیم رسیدیم فرودگاه خوشبختانه پرواز نیم ساعت تاخیر داشت و ما اگر 5 دقیقه دیرتر میرسیدیم بدبخت میشدیم رفتیم سوار هواپیما شدیم(هرکی با کاپل خودش نشست)
کم کم خوابم گرفت
کرهی جنوبی
پیاده شدیم رفتیم تاکسی گرفتیم هنوز منگ خواب بودم رسیدیم خونه زنگ در و زدیم در باز شد رفتیم داخل که دیدم همه هستن
+شما خودتون خونه ندارید بیست و چهار ساعت اینجایید
حوری(ببخشید نگفتم اسم اصلیش حوریاست بهش میگن حوری):ماهم مثل شما منیجر شدیم
+ججاااانن؟؟😳
معصومه:بله لی سومان اومد ازمون تست گرفت پسرا هم به انتخاب خودشون منیجرها رو انتخاب کردن
رکسانا: من و این خرس خوابالو انتخاب کرد😭
معصومه:سوهو من و انتخاب کرد
سوهو:میخواستی به جز عشقم یکی دیگه رو انتخاب کنم؟؟
ایناز: من و این برنز عاشق انتخاب کرد
کای:خدارشکر یه بار مارو خوب صدا کردی
نویسنده:هرکی کاپل خودشو انتخاب کرد
رفتیم توی اتاقامون لباسام رو چیدم رفتم یه شرتک و تایپ پوشیدم و رفتم پایین اخیش از دست اون مانتو راحت شدم
ادامه دارد☺️
از زبون #رویا
موهامو که باز کردم یه لباس خونگی کیوت پوشیدم رفتم پایی همه پایین بودم چرا من همیشه اخرین نفرم؟؟😑رفتم پایین رفتم تو اینترنت 6 تا بلیط اینترنتی گرفتم
+خوب بلیط برای فردا گرفتم
سیلدا:اره بریم که دلم تنگ شد برای کره
سهون:خوبه اینجا کشوره خودتونه اما اونجا رو دوست دارید
مبینا:فقط بریم من از دست این قوزمیت دراز راحت شم(چان لاورها ترخدا ببخشید منم خودم چان لاورم)
چان:دراز عمته
مبینا:عمه من مثل توی لنگ دراز نیست
چان:حسابتو میرسم
مبینا:هیچ غلطی نمیتونی بکنی
چان:میتونم خوبم میتونم
مبینا:باشه بکن ببینم
+خواهران برادران لطفا ارام باشید
هردو:نمیخوایم😡
لولو:اوهوی با عشقه من درست صحبت کنیدا
همه جز رویا:نکنیم چی میشه؟؟
بعد این دعوای کوچولو تبدیل شد به جنگ بالشتی اخرشم من خسته شدم رفتم توی اتاقم و خوابیدم که احساس کردم تخت بالا پایین شد اما حال نداشتم چشمام رو باز کنم پس همونجوری خوابیدم
صبح بیدار شدم توی بغل یکی بودم با لگد اون یکی رو پرت کردم پایین
لولو:اااایییی چه خبرته؟؟
+تو بودی؟؟ببخشید😅برو بیرون میخوام کارهام رو بکنم ساعت 3 پرواز داریم الان ساعته دوازده لولو رفت بیرون من خیلی حساس بودم دوباره رفتم حموم اومدم ساعت 12:30 بود نشستم پشت میز ارایشم موهامو خشک کردم بعد رفتم یه مانتو که سال قبل عموم برام خریده بود رو پوشیدم یه ارایش ملایم کردم لباس هایی که از اونجا اورده بودم رو برداشتم و رفتم پایین دخترا هم اماده بودن ساعت 2:30 بود
+بدویید بریم نیم ساعته دیگه پروازه
همه پریدن بالا رفتیم تاکسی گرفتیم رسیدیم فرودگاه خوشبختانه پرواز نیم ساعت تاخیر داشت و ما اگر 5 دقیقه دیرتر میرسیدیم بدبخت میشدیم رفتیم سوار هواپیما شدیم(هرکی با کاپل خودش نشست)
کم کم خوابم گرفت
کرهی جنوبی
پیاده شدیم رفتیم تاکسی گرفتیم هنوز منگ خواب بودم رسیدیم خونه زنگ در و زدیم در باز شد رفتیم داخل که دیدم همه هستن
+شما خودتون خونه ندارید بیست و چهار ساعت اینجایید
حوری(ببخشید نگفتم اسم اصلیش حوریاست بهش میگن حوری):ماهم مثل شما منیجر شدیم
+ججاااانن؟؟😳
معصومه:بله لی سومان اومد ازمون تست گرفت پسرا هم به انتخاب خودشون منیجرها رو انتخاب کردن
رکسانا: من و این خرس خوابالو انتخاب کرد😭
معصومه:سوهو من و انتخاب کرد
سوهو:میخواستی به جز عشقم یکی دیگه رو انتخاب کنم؟؟
ایناز: من و این برنز عاشق انتخاب کرد
کای:خدارشکر یه بار مارو خوب صدا کردی
نویسنده:هرکی کاپل خودشو انتخاب کرد
رفتیم توی اتاقامون لباسام رو چیدم رفتم یه شرتک و تایپ پوشیدم و رفتم پایین اخیش از دست اون مانتو راحت شدم
ادامه دارد☺️
۱۱.۵k
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.