عزیزم

عزیزم
امشب قلم دست گرفتم که بگویم
زمان زیادیست که دیگر نمینویسم
از تو
از خاطراتمان...
انگار دیگر هیچ چیز یادم نمی آید
آخر تو شبیه خاطرات من نیستی
نمیدانم شاید
تو هم مثل من مبتلا شده ای
به آلزایمر زودرس...

#هانیه_خوانساری
دیدگاه ها (۶)

آرامش است، عاقبتِ اضطراب ها #صائب_تبریزی

#هالووین#هنر_عکاسی#مد #خاص #جذاب #بینظیر #هنری

رویاهای منند این قاصدک‌ها... که هر صبح از چشمانم پَر می‌کشند...

در يكى از همين عصرهاىپاييزىتمام مى شود دغدغهِ نبودنتبا مرگ ي...

براى فرزندمبرای اوکه هنوز نیامده‌و شاید هیچ‌وقت نیاید…تو هنو...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط