نسل های قبله ما ساعت ها در صف تلفن می موندن تا سه ...
نسل های قبله ما ساعت ها در صف تلفن می موندن تا سه دقیقه توی صدای کسی که لبریزه انتظاره غرق شَن...
سه دقیقه وقت داشتن تا بدون تملق و اضافه گویی به همدیگه بفهمونن که نه به اندازه ی همه ی عالم نه به اندازه ی آنهمه زجر که برای داشتن هم می کشیدن ، بلکه فقط به اندازه ی وسعت قلباشون بی ریا همدیگه رو دوست دارن...
اصلا در سه دقیقه وقت جایی برای دعوا می موند؟
گوشی رو که طرف مقابل قطع می کرد،صدای ممتد بوق قطع شدن تلفن در این سوی خط نقش می بست...
فکر میکنم این صدا ادامه ی ضربان قلب کسیه که آنسوی خط دوست نداشت سه دقیقه تمام شه...
ما زیادی همدیگه رو داریم ما برای خفه کردن روح احساس خودمون و طرف مقابلمون وقت زیاد داریم...
اونا از باجه که بیرون می اومدن تا چند روز به همون سه دقیقه لبخند
می زدن ، تا روزی که دوباره تو صف تلفن وایسن ، یا سراغ صندوق پست برن و یا شاید یواشکی همدیگه رو ببینن و با خجالت بگن که چقدر همیشه کنار همن و همدیگه رو دوس دارن...
برخلاف نسل ما که بیست و چهار ساعت کنار همدیگه ایم اما همدیگه رو نداریم...
تلفن های عمومی از رده خارج شدن اما دلامون رنگ عمومی به خودشون زدن...
صندوق های پست بی نامه و قلب ها بی محبت شدن...
نسلای دیگه رو نمیدونم ، نسل سوخته ماییم که گیر کردیم بین سنت و مدرنیته، گذشته و حال کسی که دوسش داریم...
ما گیر کردیم بین سه دقیقه باهم های قدیمی و بیست و چهار ساعت تنهایی این روزا...
سه دقیقه وقت داشتن تا بدون تملق و اضافه گویی به همدیگه بفهمونن که نه به اندازه ی همه ی عالم نه به اندازه ی آنهمه زجر که برای داشتن هم می کشیدن ، بلکه فقط به اندازه ی وسعت قلباشون بی ریا همدیگه رو دوست دارن...
اصلا در سه دقیقه وقت جایی برای دعوا می موند؟
گوشی رو که طرف مقابل قطع می کرد،صدای ممتد بوق قطع شدن تلفن در این سوی خط نقش می بست...
فکر میکنم این صدا ادامه ی ضربان قلب کسیه که آنسوی خط دوست نداشت سه دقیقه تمام شه...
ما زیادی همدیگه رو داریم ما برای خفه کردن روح احساس خودمون و طرف مقابلمون وقت زیاد داریم...
اونا از باجه که بیرون می اومدن تا چند روز به همون سه دقیقه لبخند
می زدن ، تا روزی که دوباره تو صف تلفن وایسن ، یا سراغ صندوق پست برن و یا شاید یواشکی همدیگه رو ببینن و با خجالت بگن که چقدر همیشه کنار همن و همدیگه رو دوس دارن...
برخلاف نسل ما که بیست و چهار ساعت کنار همدیگه ایم اما همدیگه رو نداریم...
تلفن های عمومی از رده خارج شدن اما دلامون رنگ عمومی به خودشون زدن...
صندوق های پست بی نامه و قلب ها بی محبت شدن...
نسلای دیگه رو نمیدونم ، نسل سوخته ماییم که گیر کردیم بین سنت و مدرنیته، گذشته و حال کسی که دوسش داریم...
ما گیر کردیم بین سه دقیقه باهم های قدیمی و بیست و چهار ساعت تنهایی این روزا...
- ۱۲.۷k
- ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط