🔹 او را ... (۲۴)
🔹 #او_را ... (۲۴)
تو راه خونه بودم که عرشیا زنگ زد .
- سلاااااام خوشگل خودم 😍
- سلام عزیزم. خوبی ؟
- اگه خانومم خوب باشه 😉
چقدر سعید "خانومم" صدام میکرد ...
آخرش چیشد ؟
هیچی ...
الانم به یکی دیگه میگه خانومم 😏
دیگه نمیتونستم هیچ حرف عاشقانه ای رو باور کنم 😔
💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-بیست-و-چهارم/
تو راه خونه بودم که عرشیا زنگ زد .
- سلاااااام خوشگل خودم 😍
- سلام عزیزم. خوبی ؟
- اگه خانومم خوب باشه 😉
چقدر سعید "خانومم" صدام میکرد ...
آخرش چیشد ؟
هیچی ...
الانم به یکی دیگه میگه خانومم 😏
دیگه نمیتونستم هیچ حرف عاشقانه ای رو باور کنم 😔
💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-بیست-و-چهارم/
۲.۵k
۱۱ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.