تک پارتی/جیمین❄️
تک پارتی/جیمین❄️کوتاه
𝕵𝖎𝖒𝖎𝖓&𝖓𝖎𝖗𝖆
╰╮✾╭╯✯╰╮✾╭╯
فقط دلش میخواست اون امتحان کوفتی زودتر تموم بشه!
سرش رو بالا اورد و به ساعت کهنه ای ک بالای تخته کلاس قرار داشت نگاه کرد.
فقط دو دقیقه!
با خودکار ابی شفافش روی میز ضرب گرفت و مدام رو رگه های چوب میز نقش پیاده میکرد.
خودکارو بین انگشت اشاره و وسطش جا ب جا کرد و دستشو سمت شقیقه هاش برد.
برای آروم کردن اعصابش اروم ماساژ داد و چین کوچیکی به بینیش داد.
خیلی نگران حال جیمین بود.
میشه گفت نیرا هم باعث حال بد جیمین شده بود چون مجبورش کرد زیر بارون باهم قدم بزنن و همین باعث سرما خوردن اون شده بود...
زیر لب غورید که آوای دل خراش زنگ اتمام ب صدا در اومد
از شدت پا شدنش صدای تق بلندی که اعتراظ چوب و پیچ های صندلیش رو نشون میداد بلند شد و نگاه بچه ها سمتش زوم شد
برگه امتحانیش رو روی قفسه سینش فشار داد و قسمتی از برگه رو لای دستش مچاله کرد.
گوشه لبش رو گزید و معذرت خواهی ارومی زیر لب گفت.
از بین جمعیت رد شد و ازمونش رو تحویل داد.
دست خالی از دبیرستان زد بیرون و سر خیابون وایساد.
نگاهش رو مضطرب ب اطراف چرخوند تا شاید تاکسی برای رفتن به خونه جیمین پیدا کنه...ولی،خبری از ماشین نبود
موچ دستشو بالا اورد و نگاه ساعت موچیش کرد.
همین الانشم وقتو به اندازه کافی از دست داده بود و نمیتونست بیشتر از این دیر کنه!
راهشو کج کرد و شروع ب دوییدن کرد.
گاهی به اجسامی مثل تیرِ برغ ، تابلو های رانندگی و سطل اشغال ها برخورد میکرد و میتونست حدس بزنه وضع یونیفرمش چقدر داغون شده!.
بلاخره ب خونه جیمین رسید و اخرین نفس های خستگیش رو سرف فشار دادن زنگ در کرد..
روی زانو هاش خم شد و سعی در منظم کردن نفس هاش داشت.
چِکه عرقی از روی پیشونیش روی زمین افتاد.
کف پاهاش تیر میکشید و گلوش خشک مثل بیابون بود.
وقتی در باز شد نگاهش رو بالا کشید و پرید تو خونه
جیمین با تعجب به نیرا خیره شد
+حالت خوبه؟...امتحانت چطور بود؟
نیرا ب زور اب دهنش رو قورت داد و با اشاره دستش وقت اضافه برای حرف زدن گرفت
ب سمت اشپز خونه رفت تا گلویی تازه کنه
بعد از خوردن اب یخو زلال لب زد:
_تو با این حالت چرا از تخت بیرون اومدی؟!!
+اومدم تا درو باز بکنم
_عه آهان
+تا اینجا دوییدی؟
_اره ماشین پیدا نکردم
نیرا کمر جیمین رو گرفت و هولش داد سمت اتاق.
_تخت!!
+باشه باشه
جیمین سمت اتاق رَوونه شد و روی تخت دراز کشید
پتو رو روی خودش کشید
+سردمه
نیرا ب شدت نگران شد و با چشمای گرد گفت:
_سرد؟!! هوا ۳۵ درجس بعد تو سردته؟!!
پتو رو بزور از دست جیمین کشید بیرون و لباس هاش رو کم کرد
میدونست که توی تب حالش خیلی بد میشه پس تلاش کرد هر چه زودتر ازش جلو گیری کنه
یه کاسه اب و دستمال پارچه ای رو گذاشت پایین تخت
پارچه رو آغشته به خنکی توی کاسه کرد و اب اضافیش رو گرفت
با حوصله روی بدن جیمین حرکتش داد و تبش رو اورد پایین
کی فکرشو میکرد دختر پوکر فیسی مثل نیرا ی روزی اینجوری مسیر ب این طولانی رو بدوعه فقط بخاطر جیمین!
............................................................پایان.
#جیمین
#تک_پارتی
#تک_پارتی_جیمین
#بی_تی_اس
#موچی
#فیک_جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک
#داستان
#armi
#jimin
#BTS
#kpop
#like
𝕵𝖎𝖒𝖎𝖓&𝖓𝖎𝖗𝖆
╰╮✾╭╯✯╰╮✾╭╯
فقط دلش میخواست اون امتحان کوفتی زودتر تموم بشه!
سرش رو بالا اورد و به ساعت کهنه ای ک بالای تخته کلاس قرار داشت نگاه کرد.
فقط دو دقیقه!
با خودکار ابی شفافش روی میز ضرب گرفت و مدام رو رگه های چوب میز نقش پیاده میکرد.
خودکارو بین انگشت اشاره و وسطش جا ب جا کرد و دستشو سمت شقیقه هاش برد.
برای آروم کردن اعصابش اروم ماساژ داد و چین کوچیکی به بینیش داد.
خیلی نگران حال جیمین بود.
میشه گفت نیرا هم باعث حال بد جیمین شده بود چون مجبورش کرد زیر بارون باهم قدم بزنن و همین باعث سرما خوردن اون شده بود...
زیر لب غورید که آوای دل خراش زنگ اتمام ب صدا در اومد
از شدت پا شدنش صدای تق بلندی که اعتراظ چوب و پیچ های صندلیش رو نشون میداد بلند شد و نگاه بچه ها سمتش زوم شد
برگه امتحانیش رو روی قفسه سینش فشار داد و قسمتی از برگه رو لای دستش مچاله کرد.
گوشه لبش رو گزید و معذرت خواهی ارومی زیر لب گفت.
از بین جمعیت رد شد و ازمونش رو تحویل داد.
دست خالی از دبیرستان زد بیرون و سر خیابون وایساد.
نگاهش رو مضطرب ب اطراف چرخوند تا شاید تاکسی برای رفتن به خونه جیمین پیدا کنه...ولی،خبری از ماشین نبود
موچ دستشو بالا اورد و نگاه ساعت موچیش کرد.
همین الانشم وقتو به اندازه کافی از دست داده بود و نمیتونست بیشتر از این دیر کنه!
راهشو کج کرد و شروع ب دوییدن کرد.
گاهی به اجسامی مثل تیرِ برغ ، تابلو های رانندگی و سطل اشغال ها برخورد میکرد و میتونست حدس بزنه وضع یونیفرمش چقدر داغون شده!.
بلاخره ب خونه جیمین رسید و اخرین نفس های خستگیش رو سرف فشار دادن زنگ در کرد..
روی زانو هاش خم شد و سعی در منظم کردن نفس هاش داشت.
چِکه عرقی از روی پیشونیش روی زمین افتاد.
کف پاهاش تیر میکشید و گلوش خشک مثل بیابون بود.
وقتی در باز شد نگاهش رو بالا کشید و پرید تو خونه
جیمین با تعجب به نیرا خیره شد
+حالت خوبه؟...امتحانت چطور بود؟
نیرا ب زور اب دهنش رو قورت داد و با اشاره دستش وقت اضافه برای حرف زدن گرفت
ب سمت اشپز خونه رفت تا گلویی تازه کنه
بعد از خوردن اب یخو زلال لب زد:
_تو با این حالت چرا از تخت بیرون اومدی؟!!
+اومدم تا درو باز بکنم
_عه آهان
+تا اینجا دوییدی؟
_اره ماشین پیدا نکردم
نیرا کمر جیمین رو گرفت و هولش داد سمت اتاق.
_تخت!!
+باشه باشه
جیمین سمت اتاق رَوونه شد و روی تخت دراز کشید
پتو رو روی خودش کشید
+سردمه
نیرا ب شدت نگران شد و با چشمای گرد گفت:
_سرد؟!! هوا ۳۵ درجس بعد تو سردته؟!!
پتو رو بزور از دست جیمین کشید بیرون و لباس هاش رو کم کرد
میدونست که توی تب حالش خیلی بد میشه پس تلاش کرد هر چه زودتر ازش جلو گیری کنه
یه کاسه اب و دستمال پارچه ای رو گذاشت پایین تخت
پارچه رو آغشته به خنکی توی کاسه کرد و اب اضافیش رو گرفت
با حوصله روی بدن جیمین حرکتش داد و تبش رو اورد پایین
کی فکرشو میکرد دختر پوکر فیسی مثل نیرا ی روزی اینجوری مسیر ب این طولانی رو بدوعه فقط بخاطر جیمین!
............................................................پایان.
#جیمین
#تک_پارتی
#تک_پارتی_جیمین
#بی_تی_اس
#موچی
#فیک_جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک
#داستان
#armi
#jimin
#BTS
#kpop
#like
۴۳.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.