داغیِّ جانم بدیدی ابر و باد آورده ای
[[[ 42 ]]]
داغیِّ جانم بدیدی ابر و باد آورده ای
این جگر تف داده ای جانم به لب آورده ای
قلب من در غم بدیدی باز بارانت زدی
چشم بارانم بدیدی بوستان آورده ای
حال هر دم من به راهت هستم و جان می دهم
سختی راهم بدیدی نور راه آورده ای
بر سویت گشتم ولی مجنون شدم سر در هوا
تو چو مجنونم بدیدی لیلیات آورده ای
این دلم در خون که دیدی روی زیبایت زدی
جان من دیدی برفت بهرم حیات آورده ای
بهر روی ناز رویت باز سامان می دهم
بی سر و سامان چو دیدی مسکنم آورده ای
سینه سینای تو گشته نور تو کردم مریض
سیّد عرشیام و بهرم سلام آورده ای
داغیِّ جانم بدیدی ابر و باد آورده ای
این جگر تف داده ای جانم به لب آورده ای
قلب من در غم بدیدی باز بارانت زدی
چشم بارانم بدیدی بوستان آورده ای
حال هر دم من به راهت هستم و جان می دهم
سختی راهم بدیدی نور راه آورده ای
بر سویت گشتم ولی مجنون شدم سر در هوا
تو چو مجنونم بدیدی لیلیات آورده ای
این دلم در خون که دیدی روی زیبایت زدی
جان من دیدی برفت بهرم حیات آورده ای
بهر روی ناز رویت باز سامان می دهم
بی سر و سامان چو دیدی مسکنم آورده ای
سینه سینای تو گشته نور تو کردم مریض
سیّد عرشیام و بهرم سلام آورده ای
۲.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.