part
𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 ::
part¹⁵"
جونگکوک:الو؟تهیونگ؟
خواست لب باز کنه چیزی بگه که..
با صدای بوق ماشینی به خودش اومد..
ماشین بهش کمی برخورد کرده بود..افتاد روی زمین..
گوشی از دستش افتاد..
چراغش اذیتش میکرد..
کمرش درد میکرد..
ولی احمیتی نداشت..
بلاخره یک نفرو پیدا کرد..با درد بلند شد..
مرد به سمتش اومد..
ولی هرچقدر که بهش نزدیکتر میشد..چهرش واسش اشنا تر میشد..
جونگکوک:هی..دختر حال..؟
دوتاشون همو شناختن..
جئون..
نفس دیگه واسش نمونده بود
ا.ت:تهیونگ..تت..تهی..
دنیا دور سرش میچرخید..هیچی زیر پاش رو حس نمیکرد..
چشم هاش بسته شد..و افتاد..
ولی بجای سنگ های سرد و خیس توی بغل جئون افتاد...
براید استایل بغلش کرد و توی ماشین گذاشتش..
سریع فرمون رو چرخوند سمته بیمارستان..
جیمین بود..پس مشکلی نبود..
از اینه به ا.ت خیره شد..
دوباره همینجوری مثل دیدار اول دیدتش..
زانو هاش پره خون..
ماشین رو ایستاد..
سریع رفت سمتش..
لعنتی..
لباسش بخاطر بارون بهش چسبیده بود..
کتش رو انداخت روش..و سریع بردتش سمته بیمارستان..
جونگکوک:هییی..
با عربده ای که کشید همه دکترا رفتن سمتش.
پرستار:اقا لطفا ارو...
جونگکوم:سریع بستریش کن..خیلی حالش بده..
سریع گذاشتش رو تخت..
برودنش توی اتاقی..
از اینه به ا.ت خیره بود..
باورش نمیشد..
فکر میکرد دیگه نمیتونه ببینتش..ولی..
اون دختر توی این مدت پیشه تهیونگ بود؟
یعنی باهم هستن؟
و تهیونگ مخفی کرده بود؟
به ا.ت با عصبانیت خیره بود..
روی صندلی های انتظار نشسته بود..
بدجوری داغون بود..هیچوقت اینجوی نبود..
موهاش بهم ریخته..
با صدای زنگ گوشیش..از جیبش در اورد..
جیمین بود..
کاملن فراموش کرده بود..از روی صندلی بلند شد ..
جونگکوک:چیشد؟
جیمین:کدوم گوری بودی؟
چشم هاش رو از عصبانیت فشار داد..
جونگکوک:جیمین چیشد؟
انگاری متوجه عصبانیتش شد..
جیمین:گرفتیمشون..ولی سویون فرار کرد..
عصبی سرش رو انداخت پایین..دستش رو محکم کوبید به دیوار...
جونگکوک:تهیونگ چی؟حالش خوبه؟
جیمین:بدجوری زخمی شده..ولی الان حالش خوبه..حالا تو نمیخوای بگی کجا بودی؟
جونگکوک:بعدا بهت میگم..تهیونگ رو ببر عمارت من...همه رو هم برای چند ماهی مرخص کن..
جیمین:باشه..
با دیدن دکتر به سمتش رفت..
جونگکوک:چیشد؟حالش خوبه؟
دکتر:شما همراه اون خانومید؟
جونگکوک:بله..
دکتر؛چه نسبتی دارید.؟
جونگکوک:الان این مهمه؟فقط بگو حالش خوبه؟
دکتر:بله..الان هم مرخصش میکنیم..فقط کمی ترسیده بود.مواظبش باشید.
گذاشتش روی صندلی جلو..کمر بند رو بست..
نشستو حرکت کرد سمته عمارت..چند باری بهش خیره میشد..
ولی کاملا غرقه خواب بود..
بخاری ماشین رو روشن کرد..انگاری سردش بود..
سرعته ماشین رو زیاد کرد...
.
.
وارد عمارن شد..جیمین از انگار منتظرش بود..
ا.ت رو بغل کردو بردتش داخل عمارت..
جیمین با تعجب بهم خیره شد..
جونگکوک:چیه؟برو اونور..
وارد شد که با دیدن تهیونگ عصابانی تر شد..
با دیدن ا.ت سمتش جونگکوک قدم ور داشت..
دستاش رو بلند کردو تا خواست ا.ت رو بگیره..جونگکوک بردتش اونور..
جونگکوک:بهش دست نزن..
به جونگکوک خیره شد..
تهیونگ:بدش من..
جونگکوک:لازم نکرده..
جیمین:وای..بس کنید..
از کناره تهیونگ رد شدو تنه ای بهش زد..
رفت سمته اتاقی و ا.ت رو گذاشت رو تخت..
بهش خیره شد..
موهاش رو از روی صورتش کنار زد..نمیزارم ببرتت..
پتو رو کشید روش و اروم درو بست..به سمت پذیرایی رفت..
نشست روی کاناپه..
دوتاشون سرد بهم خیره بودن..
جیمین خنده ی صدا دار کرد..
دوتاشون داشتن همو با چشماشون میخوردن..
جیمین:چقدر خوب..دوباره ۳تایی کناره همیم.
تهیونگ:ا.ت بلند شه سریع میریم..
جونگکوک:تو میری..بدون اون..
تهیونگ:..
...
..
part¹⁵"
جونگکوک:الو؟تهیونگ؟
خواست لب باز کنه چیزی بگه که..
با صدای بوق ماشینی به خودش اومد..
ماشین بهش کمی برخورد کرده بود..افتاد روی زمین..
گوشی از دستش افتاد..
چراغش اذیتش میکرد..
کمرش درد میکرد..
ولی احمیتی نداشت..
بلاخره یک نفرو پیدا کرد..با درد بلند شد..
مرد به سمتش اومد..
ولی هرچقدر که بهش نزدیکتر میشد..چهرش واسش اشنا تر میشد..
جونگکوک:هی..دختر حال..؟
دوتاشون همو شناختن..
جئون..
نفس دیگه واسش نمونده بود
ا.ت:تهیونگ..تت..تهی..
دنیا دور سرش میچرخید..هیچی زیر پاش رو حس نمیکرد..
چشم هاش بسته شد..و افتاد..
ولی بجای سنگ های سرد و خیس توی بغل جئون افتاد...
براید استایل بغلش کرد و توی ماشین گذاشتش..
سریع فرمون رو چرخوند سمته بیمارستان..
جیمین بود..پس مشکلی نبود..
از اینه به ا.ت خیره شد..
دوباره همینجوری مثل دیدار اول دیدتش..
زانو هاش پره خون..
ماشین رو ایستاد..
سریع رفت سمتش..
لعنتی..
لباسش بخاطر بارون بهش چسبیده بود..
کتش رو انداخت روش..و سریع بردتش سمته بیمارستان..
جونگکوک:هییی..
با عربده ای که کشید همه دکترا رفتن سمتش.
پرستار:اقا لطفا ارو...
جونگکوم:سریع بستریش کن..خیلی حالش بده..
سریع گذاشتش رو تخت..
برودنش توی اتاقی..
از اینه به ا.ت خیره بود..
باورش نمیشد..
فکر میکرد دیگه نمیتونه ببینتش..ولی..
اون دختر توی این مدت پیشه تهیونگ بود؟
یعنی باهم هستن؟
و تهیونگ مخفی کرده بود؟
به ا.ت با عصبانیت خیره بود..
روی صندلی های انتظار نشسته بود..
بدجوری داغون بود..هیچوقت اینجوی نبود..
موهاش بهم ریخته..
با صدای زنگ گوشیش..از جیبش در اورد..
جیمین بود..
کاملن فراموش کرده بود..از روی صندلی بلند شد ..
جونگکوک:چیشد؟
جیمین:کدوم گوری بودی؟
چشم هاش رو از عصبانیت فشار داد..
جونگکوک:جیمین چیشد؟
انگاری متوجه عصبانیتش شد..
جیمین:گرفتیمشون..ولی سویون فرار کرد..
عصبی سرش رو انداخت پایین..دستش رو محکم کوبید به دیوار...
جونگکوک:تهیونگ چی؟حالش خوبه؟
جیمین:بدجوری زخمی شده..ولی الان حالش خوبه..حالا تو نمیخوای بگی کجا بودی؟
جونگکوک:بعدا بهت میگم..تهیونگ رو ببر عمارت من...همه رو هم برای چند ماهی مرخص کن..
جیمین:باشه..
با دیدن دکتر به سمتش رفت..
جونگکوک:چیشد؟حالش خوبه؟
دکتر:شما همراه اون خانومید؟
جونگکوک:بله..
دکتر؛چه نسبتی دارید.؟
جونگکوک:الان این مهمه؟فقط بگو حالش خوبه؟
دکتر:بله..الان هم مرخصش میکنیم..فقط کمی ترسیده بود.مواظبش باشید.
گذاشتش روی صندلی جلو..کمر بند رو بست..
نشستو حرکت کرد سمته عمارت..چند باری بهش خیره میشد..
ولی کاملا غرقه خواب بود..
بخاری ماشین رو روشن کرد..انگاری سردش بود..
سرعته ماشین رو زیاد کرد...
.
.
وارد عمارن شد..جیمین از انگار منتظرش بود..
ا.ت رو بغل کردو بردتش داخل عمارت..
جیمین با تعجب بهم خیره شد..
جونگکوک:چیه؟برو اونور..
وارد شد که با دیدن تهیونگ عصابانی تر شد..
با دیدن ا.ت سمتش جونگکوک قدم ور داشت..
دستاش رو بلند کردو تا خواست ا.ت رو بگیره..جونگکوک بردتش اونور..
جونگکوک:بهش دست نزن..
به جونگکوک خیره شد..
تهیونگ:بدش من..
جونگکوک:لازم نکرده..
جیمین:وای..بس کنید..
از کناره تهیونگ رد شدو تنه ای بهش زد..
رفت سمته اتاقی و ا.ت رو گذاشت رو تخت..
بهش خیره شد..
موهاش رو از روی صورتش کنار زد..نمیزارم ببرتت..
پتو رو کشید روش و اروم درو بست..به سمت پذیرایی رفت..
نشست روی کاناپه..
دوتاشون سرد بهم خیره بودن..
جیمین خنده ی صدا دار کرد..
دوتاشون داشتن همو با چشماشون میخوردن..
جیمین:چقدر خوب..دوباره ۳تایی کناره همیم.
تهیونگ:ا.ت بلند شه سریع میریم..
جونگکوک:تو میری..بدون اون..
تهیونگ:..
...
..
- ۴۲۱
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط