part

𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 ::
part¹⁵"



روی تخت دراز کشیدو به سقف خیره شد..
خوابش نمی اومد و بدترین چیز‌.
خسته بود..

با حس تشنگی به سمته اشپزخونه رفت..لیوان رو پره اب کرد..

برگشت سمته اتاقش..
چشم هاش رو مالوند و خمیازه ای کشید...
تا خواست قدمی ور داره..نگاهش با ترس به حیاط دوخته شد...

چندتا سایه بیرون..توی حیاط بودن..بیشتر از ۱۰۰تا سایه..

قدمی به عقب از ترس ور داشت..

قلبش تند تند میزد..حتما خیالاتی شده..
با صدای ماشین بیشتر ترسید..

انگاری پشت دره عمارت هزارتا ماشین بود..

اروم قدم ور داشت و برق اشپزخونه رو خاموش کرد..

به حیاط خیره شد..
عمارت سکوت سکوت بود..
بزاغشو صدا دار قورت داد که یهو در عمارت باز شد..
صدای بلندی سرتاسر عمارت رو گرفت..
انگاری بمب ترکونده بودن..

چند نفر با لباس های سیاه..شروع کردن به اومدن داخل..

سریع به عقب برگشت..
داخل چند ثانیه کلی اتفاق داشت افتاد..

در رو قفل کردو به سمته اتاق تهیونگ دویید..
لباس خوابی پوشیده بود..
بلند بود و زیر پاش میشد..که باعث شد چند باری بی افته..

صدای در رو شنید..
درو شکسته بودن..اومدن داخل..
از ترس فقط میدویید..

نفس نفس دره اتاق تهیونگ رو سریع باز کرد..

وارد اتاق تهیونگ شد..
نفس نمیتونست بکشه..

تهیونگ از قبل بلند شده بود..
..به سمت ا.ت رفتو دستاش رو گذاشت رو شونش..

خونسرد بود..انگاری کله زندگیش از این غافلگیری ها بود..
انگاری هیچی نشده بود..

دستش رو گرفت و از اتاق خارج شدن..
به پهلوش خیره شد که دوباره خونریزی کرده بود..
فقط با دیدن اون صحنه باز بغض کرد..

ا.ت:تهیونگ!
کلی سرو صدا و تیر اندازی می اومد...
همشون وحشیانه این ور و اون ور میرفتن..

دسته ا.ت رو کشیدو جلوی خودش اومرد..
دستش رو گذاشت روی کمر باریکه ا.ت..به خودش نزدیک کرد..

تهیونگ:گوش کن ببین چی میگم.
نمیتونیم دوتای باهم بریم...
میگیرتمون..
طبقه اول..برو سمته زیر پله ها دری مخفی هست..اون تورو راحت میبره بیرون..

سرش رو بالا و پایین کرد..

تهیونگ:اگه نشد..انباری بغل اتاق..هست..
درشو قفل کن..کمدی هست که پشتش دری مخفی هست..اونم به بیرون راه داره..
خواست بدو که برگشت..

با بغض به چشم های تهیونگ خیره شد..با صدای گرفته..
لب زد

ا.ت:تو چی!؟؟

نفسه عصبی کشید..

تهیونگ:خودمو بهت میرسونم..
ا.ت:نه..

اشک هاش رو گونه های سرخش سقوط میکرد..

تهیونگ:ا.ت..اینجوری من بیشتر توی خطرم.

دست های سرد دخترک رو گرفت..

تهیونگ:من سرعتشو کم میکنم..
ا.ت:نه نه..باهم میریم..

دستش رو کرد توی جیبش..
گوشیش رو در اورد..

تهیونگ:رفتی بیرون زنگ بزن به جئون.برو..سریع باش..


دوباره گریه هاش سرازیر شد..

گوشی رو گرفت و دویید..
صدای تیر دو برابر شد..درو باز کرد.. به یه جاده ی خاکی راه داشت..

بدو بدو به سمته جاده دوید..
لباس زیر پاهای برهنه اش شد که خورد زمین..
زانو هاش خونی خون شده بودن..
دست هاش میسوخت..

بارون شروع به باریدن کرد..
چشم هاش تار میدید..
بدنش میسوخت..
ولی الان مهم تهیونگه..اون هنوز توی عمارت گیر کرده..

ویو تهیونگ"

میدونست کی حمله کرده..
سویون..

چون شراکتشو با جئون بهم زده..حمله کرد..
حتی جئون هم بهش گفته بود..
به رفتن ا.ت خیره شد..

اون نباشه..تهیونگی هم نیست..
راستش میدونست..
میدونست که شاید زنده از این عمارت نیاد بیرون..

دستش رو روی پهلوش گذاشت..

خونریزی زیادی کرده بود..
بدنش سرد شده..
چشم هاش تار میدید...
چشم هاش اروم بسته شدن و افتاد روی زمین..

انگاری کاملا صدای تیر اندازی خاموش شده بود..

ویو جونگکوک"


جیمین:بهتر نیست محافظت عمارت تهیونگ رو بیشتر کنیم؟

روی به روی اینه ایستاده بود..موهاش رو مرتب کرد..

جونگکوک:برای چی؟
جیمین:خودت گفتی..شاید سویون حمله کنه..
جونگکوک:نه..
جیمین:چی؟
جونگکوک:اونجوری سویون میفهمه واسش دام انداختیم..
میخوام حمله کنه..بعدش ما میرسیم..
جیمین:از کجا میفهمی کی حمله میکنن..؟
جونگکوک:جاسوس هام میرسونن..


روی صندلی پشته میزه کارش نشسته بود..
تفنگ رو پر کرده و پشت جیب شلوارش گذاشت..

کته مشکیش رو پوشید..

با زنگ تلفنش برگشت..

جونگکوک:چیشد؟
جاسوس:سویون حمله کرده..
جونگکوک:بهت گفتم قبل حمله بگو..
جاسوس:ببخشید ارباب..

سریع سوار ماشینش شد..

بقیه افراد با ون ها اومدن..

با سرعت به سمته عمارت تیهونگ میروند..
با صدای زنگ گوشیش بهش خیره شد..
تهیونگ داشت بهش زنگ میزد؟


ویو ا.ت"

هیچ ماشینی نبود..
تلفنه تهیونگ رو روشن کرد..

سریع شماره جئون رو پیدا کرد و زنگ زد..
ا‌ت:جواب بده..

همینجوری میدویید..سرش سوت میکشید..

تار میدید... همه جارو هی میخورد زمین..

چطوری تونست تهیونگ رو ترک کنه؟
اتفاقی واسش بیوفته خودشو میکشه..
چرا جئون جواب نمیداد؟

که یهو..

جونگکوک:الو؟تهیونگ؟

خواست لب باز کنه چیزی بگه که..
.
دیدگاه ها (۰)

𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹⁵" ...

𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹⁴ "...

𝑭𝒓♡𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹³" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط