ادامه داستان
ادامه داستان
p29
( کوک سعی داشت لباس یونا رو در بیاره که...)
فیلیکس: داری چه گوهی میخوری
( فیلیکس دست یونا رو گرفت و برد داخل اتاقش پتو رو دور یونا پیچید)
فیلیکس: من میرم آب بیارم واست
یونا: باشه ممنون فیلیکس
۱ ماه بعد
من: ۱ ماه بعد یونا با کوک خیلی سرد و خشن رفتار میکرد کوک هم به شدت از کارش پشیمون بود هر کاری میکرد یونا باهاش حرف نمی زد یک روز هم خواهر یونا بهش زنگ زد و گفت میاد دیدن یونا
یونا: بچه ها امروز خواهرم میاد
فیلیکس: اسمش چیه
یونا: اسمش رزی هست
۱ ساعت بعد
رزی: سلام
( فیلیکس وقتی چشمش به رزی افتاد عاشقش شد رزی خجالتی و کیوت بود و کوتاه)
یونا: رزی حالت چطوره
رزی: خوبم
یونا: بچه ها اینم از خواهرم رزی
نامجون: سلام من نامجونم
فیلیکس: رزی منم فیلیکسم تو خیلی کیوتی
رزی: مرسی فیلیکس تو هم جذابی ( با خجالت)
فیلیکس: وقتی خجالت میکشی خیلی ناز میشی
کوک: سلام یونا هنوز هم منو نبخشیدی
یونا: نه
کوک: چرا
یونا: خیلی دلیل داره
( فیلیکس با رزی رفتن بیرون تا قدم بزنن بقیه هم رفتن خرید فقط داخل خونه کوک و یونا بودن)
یونا: کوک عزیزم بیا
کوک داخل شوک بود
کوک: بله عشقم
یونا: چرا این اسپیکر نمیخونه میشه بری دکمه ی پشتشو بزنی
کوک: باشه
( کوک رفت تا دکمه ی پشت اسپیکر رو بزنه که یونا صدای جیغ خیلی بلند و ترسناک دختر رو زد کوک افتاد زمین و ترسید)
کوک: یونا ( عصبانی)
یونا: هههههههه ( یونا داره جر میخوره)
یونا: انتقام غذایی که سرد سرو میشه
کوک: جرت میدم
یونا: چی ( فکرش به جاهای بد رفت)
اگه کامنت بزارین احتمال اینکه پارت بعد رو بزارم بیشتر میشه
لطفا حمایت کنید ❤
p29
( کوک سعی داشت لباس یونا رو در بیاره که...)
فیلیکس: داری چه گوهی میخوری
( فیلیکس دست یونا رو گرفت و برد داخل اتاقش پتو رو دور یونا پیچید)
فیلیکس: من میرم آب بیارم واست
یونا: باشه ممنون فیلیکس
۱ ماه بعد
من: ۱ ماه بعد یونا با کوک خیلی سرد و خشن رفتار میکرد کوک هم به شدت از کارش پشیمون بود هر کاری میکرد یونا باهاش حرف نمی زد یک روز هم خواهر یونا بهش زنگ زد و گفت میاد دیدن یونا
یونا: بچه ها امروز خواهرم میاد
فیلیکس: اسمش چیه
یونا: اسمش رزی هست
۱ ساعت بعد
رزی: سلام
( فیلیکس وقتی چشمش به رزی افتاد عاشقش شد رزی خجالتی و کیوت بود و کوتاه)
یونا: رزی حالت چطوره
رزی: خوبم
یونا: بچه ها اینم از خواهرم رزی
نامجون: سلام من نامجونم
فیلیکس: رزی منم فیلیکسم تو خیلی کیوتی
رزی: مرسی فیلیکس تو هم جذابی ( با خجالت)
فیلیکس: وقتی خجالت میکشی خیلی ناز میشی
کوک: سلام یونا هنوز هم منو نبخشیدی
یونا: نه
کوک: چرا
یونا: خیلی دلیل داره
( فیلیکس با رزی رفتن بیرون تا قدم بزنن بقیه هم رفتن خرید فقط داخل خونه کوک و یونا بودن)
یونا: کوک عزیزم بیا
کوک داخل شوک بود
کوک: بله عشقم
یونا: چرا این اسپیکر نمیخونه میشه بری دکمه ی پشتشو بزنی
کوک: باشه
( کوک رفت تا دکمه ی پشت اسپیکر رو بزنه که یونا صدای جیغ خیلی بلند و ترسناک دختر رو زد کوک افتاد زمین و ترسید)
کوک: یونا ( عصبانی)
یونا: هههههههه ( یونا داره جر میخوره)
یونا: انتقام غذایی که سرد سرو میشه
کوک: جرت میدم
یونا: چی ( فکرش به جاهای بد رفت)
اگه کامنت بزارین احتمال اینکه پارت بعد رو بزارم بیشتر میشه
لطفا حمایت کنید ❤
۶.۷k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.