ارباب من

*ارباب من*
P4

+:عاام.... خیلی خوشمزست..خیلی وقته غذا رو با این طعم نخوردم
~:مرسی +:استخدام شدید
~:ممنون.... اقای؟
+:پارک چون سو هستم
~:آقای پارک از کی کارمو شروع می کنم؟
+:از همین الان یا از فردا صبح هر کدوم که راحتید
~:پس از همین حالا شروع میکنم
+:پس من می رم...
یوری دست به کار شد تا سفارشات ک اومد کارشو شروع کنه اولش سرش شلوغ نبود ولی بعدش سفارشات زیادی اومد و سرش خیلی شلوغ شد بعد از کلی کار کردن بالاخره ساعت 3 عصر شد و میتونستن استراحت کنن و اگر خواستن چیزی بخورن بعد از اینکه استراحت کردن و چیزی خوردن دوباره مشغول کار کردن شدن که یهو گوشی یوری زنگ خورد
*مامان*
~:سلام مامان =:سلام دخترم حالت خوبه؟
~:مرسی تو و بابا خوبید؟ =:ماهم خوبیم چیکار میکنی؟
~:تازه یه کار گیر آوودم و استخدام شدم
=:افرین دخترم ببخشید که نمیتونیم واست پول بفرستیم ~:مامان دوباره این حرفو زدی؟من که گفتم میخوام روی پای خودم بایستم
=:خیلی خوشحالم که موفق شدی حالت تو چه کاری استخدامت کردن؟
~:یادته همیشه بهم میگفتی دستپختم خوبه و تشویقم میکردی؟تو به رستوران استخدام شدم
=:افرین دخترم خیلی خوشحالم ~:مامان من باید برم مواظب خودت باش =:باشه خدافظ
یوری تلفنو قطع کرد و دوباره مشغول شد
بعد 30 مین
+:آشپز ها بیان بیرون شیفت کاریشون تمام.شده
همه ی آشپز ها لباس مخصوصشون رو.در اووردن و رفتن
+:یوری چند لحظه بیا
~:بله اقای پارک؟
+:هر ماه حقوقت به حسابت واریز میشه و ساعت 4 شیفت کاریتون تمام.میشه
~:چشم.ممنون
دیدگاه ها (۲)

ارباب منپارت 5یوری از رستوران خارج شد و رفت یه خونه ببینه تا...

سلام ....امیدوارم حالتون خوب باشه به خاطر حمایت هاتون ممنونم...

P3ارباب منیوری رفت wc و کارای مربوطه رو انجام داد و اومد بیر...

P2 ارباب منیوری و هانا با هم رفتن تو خونه ~:واااو..هانا چقدر...

حس های ممنوعه ۴

فرار من

پارت : ۲۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط