پارت ۲۰۳ آخرین تکه قلبم به قلم izeinabii
#پارت_۲۰۳ #آخرین_تکه_قلبم به قلم #izeinabii
_آرات تالشی هستم .. پسر پسر عموی نیما..
سری تکون دادم و گفتم:
_خوش وقتم..با اجازتون.
تا خواستم برم دوباره مچ دستمو گرفت..
این بار دستش داغ تر شده بود..
اخم کردم و با خشم خواستم بهش بتوپم که دستم به شدت از دست آرات کشیده شد .
سرمو بلند کردم و با دیدن دو جفت چشمی که از خشم سرخ شده بود قلبم به شدت کوبید.
_به به نیما خان؟نمی خورم عروستو نترس..
نیما فقط با اخم بهش زل زده بود..بی هیچ حرفی..
توی دلم هرچی هر فحشی که بلد بودمو نثار آرات کردم.
لعنتی...
_هنوزم عادت داری بدون دعوت بری عروسی؟
پوزخندی زد و گفت:
_هنوزم کینه اتو نذاشتی کنار..مال بد بیخ ریش صاحبش..نه مال من شد نه مال تو ..از چی ناراحتی؟
از کی حرف می زد؟حس شیشم دخترونه ام می گفت حرف یه دختر دیگه وسطه....!
اخم کردم و گفتم:
_از کی حرف می زنید؟
نیما دستمو کشید و خواست ببرتم که با جدیت موندم سر جام .
آرات دستشو گذاشت زیر چونه اشو گفت:
_نیما جان .. بهتره وقتی زن داری به فکر زن مردم نباشی!
احساس گرمای شدید کردم.
نیما پوزخندی زد و با لبخند گرمی به من زل زد و گفت:
_با داشتن همسری مثل نیاز مگه می تونم به کسی جز خودش فکر کنم؟
می دونستم همه ی اینا واسه ی حرص دادن آراته اما بازم توی دلم کلی قند آب شد..!
ذهنم همچنان درگیر جمله ی "نه مال من شد نه مال تو " بود.
با اومدن خاله سمیرا ، آرات تبریک گفت و رفت سمت دخترایی که درحال رقص بودن.
خاله سمیرا سری از تاسف تکون داد و گفت:
_شما بعدا کلی وقت واسه حرف زدن دارید... الان وقته شادی و رقصه .. اوکی؟
با اینکه هنوز ذهنم درگیر حرفای آرات بود اما سعی کردم شب عروسیمو بخاطر حرف یه آدم حسود که می تونه از حسادتش اینو گفته باشه ، زهر مار نکنم!
لبخندی زدم و گفتم:
_اوکی.
نیما دستمو گرفت و منو به خودش چسبوند.
آروم در گوشم زمزمه کرد:
_خیالم راحته تنها ملکه ام انقدر بهم اعتماد داره که حرفای یه عوضی رو باور نمی کنه!
_اوهوم.
_نیاز؟
_جون نیاز ؟
_من جز تو هیچ کسی رو دیگه نمی خوام..من آیندمو با تو انتخاب کردم ..پس نگران هیچی نباش تو اون چشمای نازتم هیچی نباید دو دو بزنه جز عشق به من!
_خودخواه..
_آره خود خواهم..تو رو فقط واسه خودم می خوام!
با خونده شدن آهنگ شب های رویایی توسط دی جی ماهم رفتیم سمت جایگاه رقص ..
***********
نیما
تموم وجودم از حرص و خشم پر شده بود...
نمی دونم چطور به خودش اجازه داده بود بیاد..
بعد از خیانتی که به من کرد و رفت با مژده و منو توی محل سکه ی یه پول کرد؛چطور به خودش همچین اجازه ای رو داده بود!
پسره ی نمک به حروم..
با آهنگ دی جی نیاز آروم آروم شروع به رقصیدن کرد
انقدر خانومانه می رقصید که محوش شده بودم
اومد سمتمو دستمو گرفت ، منم آروم آروم .. #نظر_فراموش_نشه_عزیزان #مرسی_که_هستید
#خاص #FANDOGHI #جذاب #عکس_نوشته_عاشقانه #عاشقانه #عکس_نوشته #هنر #wallpaper #استوری_عاشقانه #مد #خلاقیت
_آرات تالشی هستم .. پسر پسر عموی نیما..
سری تکون دادم و گفتم:
_خوش وقتم..با اجازتون.
تا خواستم برم دوباره مچ دستمو گرفت..
این بار دستش داغ تر شده بود..
اخم کردم و با خشم خواستم بهش بتوپم که دستم به شدت از دست آرات کشیده شد .
سرمو بلند کردم و با دیدن دو جفت چشمی که از خشم سرخ شده بود قلبم به شدت کوبید.
_به به نیما خان؟نمی خورم عروستو نترس..
نیما فقط با اخم بهش زل زده بود..بی هیچ حرفی..
توی دلم هرچی هر فحشی که بلد بودمو نثار آرات کردم.
لعنتی...
_هنوزم عادت داری بدون دعوت بری عروسی؟
پوزخندی زد و گفت:
_هنوزم کینه اتو نذاشتی کنار..مال بد بیخ ریش صاحبش..نه مال من شد نه مال تو ..از چی ناراحتی؟
از کی حرف می زد؟حس شیشم دخترونه ام می گفت حرف یه دختر دیگه وسطه....!
اخم کردم و گفتم:
_از کی حرف می زنید؟
نیما دستمو کشید و خواست ببرتم که با جدیت موندم سر جام .
آرات دستشو گذاشت زیر چونه اشو گفت:
_نیما جان .. بهتره وقتی زن داری به فکر زن مردم نباشی!
احساس گرمای شدید کردم.
نیما پوزخندی زد و با لبخند گرمی به من زل زد و گفت:
_با داشتن همسری مثل نیاز مگه می تونم به کسی جز خودش فکر کنم؟
می دونستم همه ی اینا واسه ی حرص دادن آراته اما بازم توی دلم کلی قند آب شد..!
ذهنم همچنان درگیر جمله ی "نه مال من شد نه مال تو " بود.
با اومدن خاله سمیرا ، آرات تبریک گفت و رفت سمت دخترایی که درحال رقص بودن.
خاله سمیرا سری از تاسف تکون داد و گفت:
_شما بعدا کلی وقت واسه حرف زدن دارید... الان وقته شادی و رقصه .. اوکی؟
با اینکه هنوز ذهنم درگیر حرفای آرات بود اما سعی کردم شب عروسیمو بخاطر حرف یه آدم حسود که می تونه از حسادتش اینو گفته باشه ، زهر مار نکنم!
لبخندی زدم و گفتم:
_اوکی.
نیما دستمو گرفت و منو به خودش چسبوند.
آروم در گوشم زمزمه کرد:
_خیالم راحته تنها ملکه ام انقدر بهم اعتماد داره که حرفای یه عوضی رو باور نمی کنه!
_اوهوم.
_نیاز؟
_جون نیاز ؟
_من جز تو هیچ کسی رو دیگه نمی خوام..من آیندمو با تو انتخاب کردم ..پس نگران هیچی نباش تو اون چشمای نازتم هیچی نباید دو دو بزنه جز عشق به من!
_خودخواه..
_آره خود خواهم..تو رو فقط واسه خودم می خوام!
با خونده شدن آهنگ شب های رویایی توسط دی جی ماهم رفتیم سمت جایگاه رقص ..
***********
نیما
تموم وجودم از حرص و خشم پر شده بود...
نمی دونم چطور به خودش اجازه داده بود بیاد..
بعد از خیانتی که به من کرد و رفت با مژده و منو توی محل سکه ی یه پول کرد؛چطور به خودش همچین اجازه ای رو داده بود!
پسره ی نمک به حروم..
با آهنگ دی جی نیاز آروم آروم شروع به رقصیدن کرد
انقدر خانومانه می رقصید که محوش شده بودم
اومد سمتمو دستمو گرفت ، منم آروم آروم .. #نظر_فراموش_نشه_عزیزان #مرسی_که_هستید
#خاص #FANDOGHI #جذاب #عکس_نوشته_عاشقانه #عاشقانه #عکس_نوشته #هنر #wallpaper #استوری_عاشقانه #مد #خلاقیت
۶.۲k
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.