Part14
Part14
ولی خانم هان دچار فراموشی شدن.
از سیتی اسکنی که کردیم متوجه شدیم ضربه بدی به سرشون وارد شده و ایشون فراموشی گرفتند.
من واقعا متاسفم.
کوک: ولی ، ولی این امکان نداره نباید اینجوری میشد.
یعنی حتی الان منم یادش نمیاد.
دکتر: خیر متاسفم.
ولی با گزشت زمان اگر خاطراتش مرور بشه امکان برگشتن حافظه شون زیاده.
کوک: الان ، یعنی باید چیکار کنم؟
دکتر: سعی کنید فقط خاطراتشون رو براشون مرور کنید.
ویو کوک
دیگه همه چیز تموم شد .
چرا خدا چرا این بلا هارو سر زندگی من میاری تنها کسی که تو عمرم بیشتر از بقیه داشتم الان حتی نمیدونه منی وجود دارم.
داشتم این هارو میگفتم که بهو دیدم ا.ت از پشت سرم اومد پیشم و بهم گفت:
ا.ت:ببخشید آقا من شما رو میشناسم؟
نکته:( الان یک روز گذشته ولی دکتر گفته لازمه بک روز دیگه هم ا.ت توی بیمارستان بمونه)
کوک: بله تو منو میشناسی ما همدیگه رو خیلی دوست داشتیم می خواستیم باهم ازدواج کنیم تاکه با ماشین من تصادف کردیم.
ا.ت: آها ولی چرا من چیزی یادم نمیاد؟
کوک: چون تو حافظت رو از دست دادی ولی زود حافظت رو بر میگردونیم.
حالا هم برم وسایلت رو جمع کنم میای خونه ی من.
ا.ت: چرا باید بیام خونه ی شما؟
کوک: چون تو قبلا اونجا زندگی میکردی.
ا.ت: آها ، بله
شرطا:
۵۰ تا کامنت
۲۰لایک
(دیگه هم جای حساس تموم نکردم)
بچه ها برای قلط های املایی بیخشید.
بای بای🫀🫀🫰🤧
ولی خانم هان دچار فراموشی شدن.
از سیتی اسکنی که کردیم متوجه شدیم ضربه بدی به سرشون وارد شده و ایشون فراموشی گرفتند.
من واقعا متاسفم.
کوک: ولی ، ولی این امکان نداره نباید اینجوری میشد.
یعنی حتی الان منم یادش نمیاد.
دکتر: خیر متاسفم.
ولی با گزشت زمان اگر خاطراتش مرور بشه امکان برگشتن حافظه شون زیاده.
کوک: الان ، یعنی باید چیکار کنم؟
دکتر: سعی کنید فقط خاطراتشون رو براشون مرور کنید.
ویو کوک
دیگه همه چیز تموم شد .
چرا خدا چرا این بلا هارو سر زندگی من میاری تنها کسی که تو عمرم بیشتر از بقیه داشتم الان حتی نمیدونه منی وجود دارم.
داشتم این هارو میگفتم که بهو دیدم ا.ت از پشت سرم اومد پیشم و بهم گفت:
ا.ت:ببخشید آقا من شما رو میشناسم؟
نکته:( الان یک روز گذشته ولی دکتر گفته لازمه بک روز دیگه هم ا.ت توی بیمارستان بمونه)
کوک: بله تو منو میشناسی ما همدیگه رو خیلی دوست داشتیم می خواستیم باهم ازدواج کنیم تاکه با ماشین من تصادف کردیم.
ا.ت: آها ولی چرا من چیزی یادم نمیاد؟
کوک: چون تو حافظت رو از دست دادی ولی زود حافظت رو بر میگردونیم.
حالا هم برم وسایلت رو جمع کنم میای خونه ی من.
ا.ت: چرا باید بیام خونه ی شما؟
کوک: چون تو قبلا اونجا زندگی میکردی.
ا.ت: آها ، بله
شرطا:
۵۰ تا کامنت
۲۰لایک
(دیگه هم جای حساس تموم نکردم)
بچه ها برای قلط های املایی بیخشید.
بای بای🫀🫀🫰🤧
۴.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.