پارت320
#پارت320
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
گفتم : وای من نگرانشم حالش بد بود !
کیوان دستی تو موهاش کشید : هوف امکان نداره !
مشکوک گفتم : چی امکان نداره ؟!
پوزخندی زد : اینکه آرش حالش بد شه و یهو غیب شه !
مکثی کرد و ادامه داد : علایمش چطور بود ؟!
مهسا : خب یهو زل تو چشمام بعد چشماش ثابت موند حتی پلک هم نمیزد کلا بی حرکت بود که یهو به خودش اومد منو هل داد به عقب که یهو خوردم زمین و اونم رفت بیرون از اتاق !
کیوان متفکر به بهم زل زد و گفت : ولی من تا اونجایی که میدونم آرش بیماری نداره و هم اینکه تا حالا اینجوری نشده !
با یاد اوری اینکه اون موقعه هم اینجوری شده بود اخمی کردم و گفتم : اما من یه بار دیگه م دیدم که اینجوری شده بود !
چشماش گرد شد : کی ؟!
مهسا : چند وقت پیش !
کیوان : عجب !
خواستم حرف بزنم که گوشی کیوان زنگ خورد و نگاهی به صفحه گوشی انداخت نگاهی به منم انداخت
یه ببخشید و گغت و یکم اوم طرف تر رفت ! به امید اینکه آرش باشه گوشامو تیز کردم ولی دریغ از ...🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 نظریادتون نره دوستان😙 😙 😙 😙
🌙 نـــور در تـــاریـــڪــے (1) 🌙
گفتم : وای من نگرانشم حالش بد بود !
کیوان دستی تو موهاش کشید : هوف امکان نداره !
مشکوک گفتم : چی امکان نداره ؟!
پوزخندی زد : اینکه آرش حالش بد شه و یهو غیب شه !
مکثی کرد و ادامه داد : علایمش چطور بود ؟!
مهسا : خب یهو زل تو چشمام بعد چشماش ثابت موند حتی پلک هم نمیزد کلا بی حرکت بود که یهو به خودش اومد منو هل داد به عقب که یهو خوردم زمین و اونم رفت بیرون از اتاق !
کیوان متفکر به بهم زل زد و گفت : ولی من تا اونجایی که میدونم آرش بیماری نداره و هم اینکه تا حالا اینجوری نشده !
با یاد اوری اینکه اون موقعه هم اینجوری شده بود اخمی کردم و گفتم : اما من یه بار دیگه م دیدم که اینجوری شده بود !
چشماش گرد شد : کی ؟!
مهسا : چند وقت پیش !
کیوان : عجب !
خواستم حرف بزنم که گوشی کیوان زنگ خورد و نگاهی به صفحه گوشی انداخت نگاهی به منم انداخت
یه ببخشید و گغت و یکم اوم طرف تر رفت ! به امید اینکه آرش باشه گوشامو تیز کردم ولی دریغ از ...🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 🌻 نظریادتون نره دوستان😙 😙 😙 😙
۲.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.