pt⁵
→└ᴜɴᴀᴡᴀʀᴇ ʟᴏᴠᴇ ┘←
pt⁵
+باش
رفتم تو اتاقش
عوووو.... تم اتاقش کلا دارک بود
خشم اومد
از سمت کمدش شروع کردم
(پرش زمانی)
وای کمرمممم
لامصب اتاقش چقد بزرگههعع
میز کارش مونده بود
رفتم سمت میز کارش روشو تمیز کردم
دوتا کشو داشت
بزار توی کشو هارم تمیز کنم( حیح چ اسگلی)
ولی... اگ ناراحت شد چی؟
ن ن ن ولش کن بزار تمیز کنم
کشوی اولو کشیدم
توش کلی پرونده،مدارک،و دفتر بود
همرو منظم چیدم
رفتم سراغ کشوی دوم
اونجا هم همین جور چیزا بود
واسا ببینم اینکه این همه دفتر داره مگ چکار میکنه؟
ی دفتر کنار دستم بود برش داشتم
ورق زدم از وسط شروع کردم خوندن
"برده فروشی اقای مین یونگی انجام شد در تاریخ .../.../2023....."
با خوندن اولین خط دستام شل شد و دفتر افتاد
رنگم پرید
کلی سوال تو ذهنم بود که جوابی نداشتن
*یعنی منم ب عنوان برده میفروشه؟*
*چرا همچین کاری رو میکنه؟*
....
ی نگاه به ساعت انداختم
چیی؟ ساعت 10 شدد؟
الانه که برسه
زود دفترو گزاشتم سر جاش
و رفتم پایین
....
®⋅≤𝐥𝐢𝐤𝐞𝐬 💀→25←≥💀∙®
$≮𝐟𝐨𝐥𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬 🦋→90←🦋≯$
pt⁵
+باش
رفتم تو اتاقش
عوووو.... تم اتاقش کلا دارک بود
خشم اومد
از سمت کمدش شروع کردم
(پرش زمانی)
وای کمرمممم
لامصب اتاقش چقد بزرگههعع
میز کارش مونده بود
رفتم سمت میز کارش روشو تمیز کردم
دوتا کشو داشت
بزار توی کشو هارم تمیز کنم( حیح چ اسگلی)
ولی... اگ ناراحت شد چی؟
ن ن ن ولش کن بزار تمیز کنم
کشوی اولو کشیدم
توش کلی پرونده،مدارک،و دفتر بود
همرو منظم چیدم
رفتم سراغ کشوی دوم
اونجا هم همین جور چیزا بود
واسا ببینم اینکه این همه دفتر داره مگ چکار میکنه؟
ی دفتر کنار دستم بود برش داشتم
ورق زدم از وسط شروع کردم خوندن
"برده فروشی اقای مین یونگی انجام شد در تاریخ .../.../2023....."
با خوندن اولین خط دستام شل شد و دفتر افتاد
رنگم پرید
کلی سوال تو ذهنم بود که جوابی نداشتن
*یعنی منم ب عنوان برده میفروشه؟*
*چرا همچین کاری رو میکنه؟*
....
ی نگاه به ساعت انداختم
چیی؟ ساعت 10 شدد؟
الانه که برسه
زود دفترو گزاشتم سر جاش
و رفتم پایین
....
®⋅≤𝐥𝐢𝐤𝐞𝐬 💀→25←≥💀∙®
$≮𝐟𝐨𝐥𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫𝐬 🦋→90←🦋≯$
۳.۴k
۱۳ تیر ۱۴۰۲