پارت
پارت :88
ارباب زاده ....
سوبین پی در پی به صورت پسرک مشت میزد چشم های بومگیو کم کم رو یه سیاهی رفت سوبین مثل یک گرگ وحشی به جان اون تیکه گوشت افتاده بود و دور ورش رو نمیدید اما بومگیو خوش شانس بود چون یونجون و تهیون با سرعت میدویدن تا به اون دو نفر برسن و اون رو از دست سوبین نجات بده
یونجون با دادی که در آن استرس مشاهده میشود داد زد
" ولش کنننن"
تهیون سریع تر از یونجون خودش رو به اونا رسوند و با سرعت سوبین رو پس زد ولی سوبین کمی هم عقب نرفت یونجون سریع آمد اون رو گرفت و با خشم داد زد
" بس کن سوبیننن"
سوبین رو از بومگیو دور کردن یونجون و تهیون با نگرانی به سمت بومگیو رفتن از هوش نرفته بود ولی تو حال خودش هم نبود
تهیون بومگیو رو گرفت ولی یونجون زود تر از اون دست هایش را زیر پاها و کمر پسر گذاشت و اون رو بلند کرد تهیون با داد گفت
" بزارش توی ماشینم"
تهیون در ماشینش رو باز کرد و یونجون پسرک رو گذاشت توی ماشین تهیون با خشم به سوبین نگاه کرد و لب زد
" بهتر دیگه دور ورش نبینمت !"
تهیون سوار ماشین شد و از اونجا دور شدن یونجون با خشم یقه لباس سوبین رو کشید و با اعصبانیت توی صورتش غرید
" چرا یه همچین کاری کردی جواب بدهههه سوبین...."
اما سوبین نگاهش عصبی نبود بیشتر تا عصبی نگاهش رنگ غم به خود گرفته بود یونجون سوبین رو عقب و جلو تکون داد و داد زد
" جواب بدههههه لعنتی "
سوبین نگاهش رو بالا برد و به نگاه عصبی یونجون قفل کرد آنقدر برای اون پسر میتونست عصبی بشه ؟ سوبین هم مانند اون یا لحن عصبی لب زد
" واقعا می خواهی بدونی به خاطر کدوم دلیل فاکی این کارو کردم ؟؟"
یونجون یقه لباس سوبین رو با شدت ول کرد که باعث شد سوبین کمی عقب بره سوبین با لحن عصبی که به زور تلاش میکرد خودش رو نگه دارد لب زد
" همش به خاطر تو بود همش تقصیر تو بود "
یونجون یک دفعه ساکت شد ...سوبین با صدای که نیم خواست بلرزه لب زد
" همش تقصیر تو بود فهمیدی !!"
سوبین بغض بدی به گلویش هجوم آورد سوبین مشت های بی جونی به بدن ورزیده یونجون میزد و با هر مشتش یونجون یک قدم عقب میرفت ...
یونجون مچ دست سوبین رو گرفت و با صدای آرامی گفت
" منظورت چیه ؟"
ادامه دارد ....
ارباب زاده ....
سوبین پی در پی به صورت پسرک مشت میزد چشم های بومگیو کم کم رو یه سیاهی رفت سوبین مثل یک گرگ وحشی به جان اون تیکه گوشت افتاده بود و دور ورش رو نمیدید اما بومگیو خوش شانس بود چون یونجون و تهیون با سرعت میدویدن تا به اون دو نفر برسن و اون رو از دست سوبین نجات بده
یونجون با دادی که در آن استرس مشاهده میشود داد زد
" ولش کنننن"
تهیون سریع تر از یونجون خودش رو به اونا رسوند و با سرعت سوبین رو پس زد ولی سوبین کمی هم عقب نرفت یونجون سریع آمد اون رو گرفت و با خشم داد زد
" بس کن سوبیننن"
سوبین رو از بومگیو دور کردن یونجون و تهیون با نگرانی به سمت بومگیو رفتن از هوش نرفته بود ولی تو حال خودش هم نبود
تهیون بومگیو رو گرفت ولی یونجون زود تر از اون دست هایش را زیر پاها و کمر پسر گذاشت و اون رو بلند کرد تهیون با داد گفت
" بزارش توی ماشینم"
تهیون در ماشینش رو باز کرد و یونجون پسرک رو گذاشت توی ماشین تهیون با خشم به سوبین نگاه کرد و لب زد
" بهتر دیگه دور ورش نبینمت !"
تهیون سوار ماشین شد و از اونجا دور شدن یونجون با خشم یقه لباس سوبین رو کشید و با اعصبانیت توی صورتش غرید
" چرا یه همچین کاری کردی جواب بدهههه سوبین...."
اما سوبین نگاهش عصبی نبود بیشتر تا عصبی نگاهش رنگ غم به خود گرفته بود یونجون سوبین رو عقب و جلو تکون داد و داد زد
" جواب بدههههه لعنتی "
سوبین نگاهش رو بالا برد و به نگاه عصبی یونجون قفل کرد آنقدر برای اون پسر میتونست عصبی بشه ؟ سوبین هم مانند اون یا لحن عصبی لب زد
" واقعا می خواهی بدونی به خاطر کدوم دلیل فاکی این کارو کردم ؟؟"
یونجون یقه لباس سوبین رو با شدت ول کرد که باعث شد سوبین کمی عقب بره سوبین با لحن عصبی که به زور تلاش میکرد خودش رو نگه دارد لب زد
" همش به خاطر تو بود همش تقصیر تو بود "
یونجون یک دفعه ساکت شد ...سوبین با صدای که نیم خواست بلرزه لب زد
" همش تقصیر تو بود فهمیدی !!"
سوبین بغض بدی به گلویش هجوم آورد سوبین مشت های بی جونی به بدن ورزیده یونجون میزد و با هر مشتش یونجون یک قدم عقب میرفت ...
یونجون مچ دست سوبین رو گرفت و با صدای آرامی گفت
" منظورت چیه ؟"
ادامه دارد ....
- ۲.۳k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط