قهوه تلخ

قهوه تلخ
پارت ۴۴
توی این دوسال به عنوان رییس شرکت خودم رو در مراسمات نتونستم نشون بدم ولی الان که اومدم ازم می‌خوان که در مراسمی که امشب هست شرکت کنم ،ولی من علاقه ای ندارم و ازشون خواستم که فعلا خودشون شرکت کنند.
وارد شرکت شدم ، به سمت اتاقم رفتم . از وقتی شرکت تاسیس شد مستقل شدم و دیگه نیازی به کمک فوجیوارا ندارم. اما فوجیوارا هنوز ولم نمیکنه و ریوتا هنوز باهامه. برام زیاد مهم نیست اما علاقه ای ندارم توی خونه فوجیوارا بمونم و دنبال خونه ای کوچک تر و بهتر از این خونه میگردم



با خستگی از شرکت خارج شدم. شب شده بود و دیگه کارم برای امروز تموم شد. اما امشب مراسم بود و مجبورم کردند که برم. به خونه برگشتم و دوش پنج مینی گرفتم و بعد از آماده شدن ، به مراسم رفتم. وارد شدم، کسی من رو نمی‌شناخت و منم کسی رو نمی‌شناختم.
فوجیوارا هم نیومده بود و همین مایه خوشحالی بود. خیلی شلوغ بود و فردی داشت سخنرانی میکرد. سرم درد گرفت و از شلوغی استفاده کردم و از ریوتا دور شدم. از ساختمان خارج شدم و نفس عمیقی کشیدم. اصلا حوصله مراسم رو نداشتم و تصمیم گرفتم سریع برگردم خونه. بعد از چند دقیقه بیرون موندن وارد ساختمان شدم و بعد از پیدا کردن ریوتا خواستیم بریم که....
دیدگاه ها (۰)

قهوه تلخ پارت ۴۵با ریوتا خواستیم برگردیم که اسم منو صدا زدند...

قهوه تلخ پارت ۴۶درحال قدم زدن بودم که صدایی توجه ام رو جلب ک...

قهوه تلخ پارت ۴۳نامه چویا رو قایم کردم و از اتاق خارج شدم وا...

قهوه تلخ پارت ۴۲به خونه رسیدیم، پیاده شدم. همون خونه قدیمی ک...

قهوه تلخ پارت ۳۶ویو دازای چویا رو رسوندیم ، رفتیم خونه . وار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط